سیزده خط برای زندگی:
ا-دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو،بلکه به خاطر شخصیتی که من درهنگام با تو بودن پیدا می کنم.
ب-هیچکس لیاقت اشکهای توراندارد وکسی که چنین ارزشی دارد،باعث اشک ریختن تو نمی شود.
پ-اگرکسی توراآنطورکه می خواهی دوست ندارد،به این معنی نیست که توراباتمام وجودش دوست ندارد.
ت-دوست واقعی کسی است که دستهای تورابگیرد،ولی قلب تورالمس کند.
ث-بدترین شکل دلتنگی برای کسی آنست که درکناراوباشی وبدانی که هرگزبه او نخواهی رسید.
ج-هرگزلبخندراترک نکن ،حتی وقتی ناراحتی.چون هرکس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.
چ-تو ممکن است درتمام دنیا فقط یک نفر باشی،ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.
ح-هرگزوقتت را با کسی که حاضر نیست با تو بگذراند،نگذران.
خ-شاید خدا خواسته است ابتدابسیاری افراد نا مناسب را بشناسی وسپس شخص مناسب را،به این ترتیب وقتی اورا یافتی بهتر می توانی شکر گذار باشی.
د-به چیزی که گذشت ،غم نخور،به چیزی که بعدازآن آمد،لبخند بزن.
ذ.همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند،به این حال به همه اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده ،دوباره اعتماد نکنی.
ر-خودرا به فرد بهتری تبدیل کن ومطمئن باش که خود را میشناسی قبل از اینکه فرد دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.
ز-زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار،بهترین چیزها زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری.
(گابریل گارسیا مارکز)
بابا به خدا طرح "خانه عفاف" رو من ندادم!!!خانمها اینقدر ایمیل نزنن و بدوبیراه نگن!درسته که من 22جولای پیشنهاد دادم که " نخبگان امت اسلامی" سیستم جماع اسلامی"(سیستم
،جماع بدون زنا)! رو بر اساس "سیستم بانکی بدون ربا"(سیستم بانکی اسلامی)شبیه سازی کنند،اما به جون خودم نه به جون شما!! اصلا کاسه ای زیر نیم کاسه نبوده ،یعنی اصلا کاسه ای نبوده که نیم کاسه زیرش باشه!
خب ،به من چه که تمام علمای اعلام،دست اندرکاران،روسای سه قوه،فرماندهان لشکری و کشوری وخلاصه هیات موسس وهیات امنای خانه عفاف وب لاگ افشین خان رو می خونند واز نظرات کارشناسانه ما استفاده می کنند،اما اینجانب افشین خان هر گونه وابستگی رو به کلیه جناحهای سیاسی و غیر سیاسی طرفدار یا مخالف این حرکت زشت یا زیبا رد کرده وشکایتنامه ای نیز مبنی بر عدم رعایت حق کپی رایت تنظیم و تحویل "فرشته ترازو بدست "خواهم داد.
حالا از شوخی گذشته ،می دونم که این طرح ،طرح قشنگی نیست،می دونم که راه حل از بین بردن فساد در جامعه ،بوجود آوردن خانه فساد نیست،می دونم که راه نجات دادن اون زنهای بدبختی که برای امرار معاش و زنده موندن روسپی گری می کنند،دادن جواز شرعی به اونها و گرفتن حق جاکشی از طرف گردانندگان اون نیست،می دونم که این کار باعث میشه که مردای ضعیف النفس به خونواده شون خیانت کنند،می دونم که تمام خانمها مخالف این طرح هستندوهرکی رو که از این طرح طرفداری کنه ،متهم می کنند،اما این طرح
حداقل یه حسن داره و اون اینه که اون انسانهایی که انسانیت و شرف ووجدانشون رو به شهوتشون فروختندوحاضرند به خاطر چند دقیقه لذت بردن، زنها و دخترای پاک و عفیف رو
بدزدند وگاه چند نفری بهش تجاوز کنند،بعد هم یا دختر بیچاره رو بسوزونند،تکه تکه کنند یا ولش کنند تا بره تو این جامعه لعنتی یه عمر با سر افکندگی وحقارت زندگی کنه،شاید هم تبدیل بشه به یه روسپی بدبخت دیگه،یا اون پدرهای از حیوون پست تری که به دختر خردسال یا برادرزاده خودش تجاوز می کنه،می تونند برن تو این فاحشه خونه های اسلامی و طبع حیوانی خودشون رو ارضاءکنند،حالا اگه یه مجازات سنگین هم برای کسی که به زور با کسی رابطه برقرار میکنه ،تعیین کنند شاید کمی از میزان این جرایم قتل وتجاوز به خاطر سرکشی میل جنسی این حیوانات انسان نما کاسته بشه!تازه یه حسن دیگه هم داره که این آدمها کمتر تو متن جامعه دیده می شوند و دم به دقیقه تو خیابونهای شهر منظره زنهای خیابانی و ترافیک ماشینهای امت حزب ا... که برای تعیین قیمت وچونه زدن صف کشیدن بوجود نمی آد ورادیو پیام هم دم به دقیقه اعلام نمی کنه که به علت توقف خودروهای *س کش در تمام مسیرها و گذرگاههای شهر ترافیک دیده میشه!!!انشاءا...اینجوری مشکل ترافیک وآلودگی هوا هم حل میشه!!!
به قول مرحوم طالقانی:"مسجد هم احتیاج به توالت داره،این جاها هم توالت جامعه اند!!!"
فعلا که این طرح رد شد،وحکایت همچنان باقی!!!
مخالفا و موافقا نظر بدن
چقدر گرفته دلت ،مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها
خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی
دچار یعنی؟
عاشق
وفکر کن که چه تنهاست،اگر که ماهی کوچک
دچار آبی دریای بیکران باشد
چه حس نازک غمگینی!
وغم اشارت تلخی به رد وحدت اشیاست
وغم
اشارت تلخی
به رد
وحدت
اشیاست.
(سهراب)
دوست عزیزم نوید در مورد نوشته قبلی من تو صفحه نظر خواهی،پاسخی رونوشتند که من عینا اون رو اینجا می آرم و بعد چند نکته رو یادآوری می کنم و اما پاسخ نوید:
افشین خان .برای رفع این بدبختی هایی که نوشتی ،برای رفع مشکل بی کاری،برای اون بچه گدایی که دل می سوزونی من وتو و امثال ما نمی تونیم همه مشکلات جامعه مان رو بدوش بکشیم.برای رفع این مشکلات سرمایه گذاری لازمه و این سرمایه گذاری باید از طرف دولت حمایت بشه و حساب شده باشه.با پیتزا نخوردن من و تو یا با سفر (چه دبی چه حج یا هر چی دیکه) مشکلی از کسی تو هیچ مملکتی باز نمیشه.این صحبتهای تو همه ایده آل هستند و ما باید کمی با واقعتها زندگی کنیم.اگه ما یه سرمایه گذاری درست حسابی تو این مملکت داشتیم دیگه مدینه فاضله جوونهای این مملکت اروپا و کانادا و ...نمی شد که هرکدومشون(با سرمایه داراش کاری نداریم) کلی پول مملکت رو جمع کنن با خودشون ببرن اون ور دنیا .اون بچه فقیر شاید اگه تو هر روز هم از جیب خودت بزنی و بهش توی بشقاب بقول خودت چینی نون بدی به یه نفر کمک کردی اکا اگه بتونی راه درست زندگی کردن رو به اون بشون بدی اون وقت همون یه نفر یه خانواده رو بدون دخالت تو خواهد چرخوند.اون موقع هم تو می تونی غذای مورد علاقت رو با خیال راجت بخوری هم دیگرانی که میخوان با مسافرت عشق و حال کنن.حرف زیاده و من بعدا باز هم در این باره برات خواهم نوشت.موفق باشی
*******************************************
*******************************************
ذکر چند نکته رو در مورد نوشته های خودم و نوید ضروری می دونم:
آقا نوید این که گفتی "همه مشکلات جامعه "رو ما نمی تونیم به دوش بکشیم و"دولت"باید "سر مایه گذاری"کنه ،کاملا درسته و من هم کاملا موافقم و اگه نوشته های من رو در تاریخهای 20می و 6ژوئن و6 جولای بخونی متوجه میشی که من در درجه اول حکومت رو مسبب همه این بدبختیها و مصیبتها می دونم،اما این که منتظر بمونیم تا همه چیزرو "دولت"درست کنه و دست رو دست بذاریم بر گرفته از همون مکتب "انتظار"ه که می گه:"می رسد مردی که زنجیر غلامان بگسلد"وهمین تفکره که عامل بیشتر بدبختیها و عقب ماندگیهای ماست،چرا که همیشه منتظریم دیگران(حالا اسمش رو همه چیز میشه گذاشت "دولت"،حکومت،دانشجو،روشن فکر،خاتمی،مهدی(عج)،مسیح و...)بیان وهمه مشکلات مارو حل کنند!
وقتی که میگی "راه درست زندگی کردن"رو به اون نشون بدیم درست همون چیزیه که من می خواهم و قبلا گفتم ،یعنی "امکان داره مشکل یکی از همین کنار خیابونیها رو شما،آره خود شما بتونید حل کنید؟؟؟"البته "،کافیه که دستش رو بگیریدو به حرفاش گوش کنید.شاید ،شاید بتونید مشکلش رو حل کنید "
ضمن اینکه من قصد داشتم این رو یادآوری کنم که خیلی از اوقات اعمال و کردار ما هستند که خانه ای رو خراب،فرزندی رو یتیم،پسری رو معتاد،دختری رو فاحشه،فردی رو قاتل ،پدری رو دزدومادری رو دربدر می کنه وبسیار فجایع دیگه رو بوجود می آره!
یادمون باشه که تک تک افراد یه جامعه هستند که جامعه رو تشکیل میدهند وبا اعمال و کردار و گفتار و حتی افکار و اندیشه هاشون فرهنگ یک جامعه رو می سازند !
البته در مسائل اجتماعی پارامترهای بسیاری دخیل هستند اما این باعث نمی شه که ما نسبت به جامعه و مشکلاتش بی تفاوت باشیم و فقط و فقط به فکر خودمون باشیم ،اززندگی لذت ببریم و نسبت به اطرافمون بی توجه باشیم.
جویای راه خویش باش زینسان که منم
در تکاپوی انسان شدن
در میان راه می بالد وبه بار می نشیند ،
دوستی،
که توانمان می بخشد تا مامنی باشیم برای دیگران
اینست راه ما
راه من وتو.
نظر بدهید
شده تا حالا یه گدارو در آغوش بگیرید؟شده وقتی اومد درخونه تون ،به جای اینکه با تفاخر یه سکه سیاه ،یا یه اسکناس حقیر بهش بدیدوکلی تو دلتون از این گشاده دستی خر کیف
شدید؛دستشو بگیرید بیارید سر سفره و توبشقابهای چینی گرون قیمتی که تازه خریدیدوکلی بهش فخر می کنید ،غذا بدید؟چند بار تو عمرتون گوشه خیابون کنار یه زنی که چادر کشیده
جلو صورتش یا مردی که سرش رو انداخته پائین ،دستش هم گرفته جلوی صورتش وایستاده یه گوشه و آروم وبی ساده اشک می ریزه ،نشستید و ازش پرسیدید"دردت چیه؟"شده وقتی که تو یه رستوران یا یه پیتزا فروشی نشستیدودارید به یه موسیقی لایت گوش می دید ،دستتون هم تو دست معشوقتونه و دارید واسه هم حرفهای عاشقانه می گید ،یه سفارش غذا هم برای اون بچه واکسی که تو خیابون تو گرما یا سرما نشسته وداره واسه زنده موندن یه خونوتده تلاش می کنه ،داده باشید؟راستی شما هم دوران بچگی تون از این کارها کردید؟
هیچ تا حالا فکر کردید امکان داره مشکل یکی از همین کنار خیابونیها رو شما،آره خود شما بتونید حل کنید؟؟؟؟
وقتی که دارید می رید حج،یا کربلا یا سوریه ،شما که می خواهید یه مسجد فلان جا بسازید،یا وفتی دارید می رید آنتالیا یا دبی واسه عشق و حال،واسه خانم بازی،واسه اینکه یه لبی تر کنید،می دونید با پول سفرتون میشه واسه یه جوون کاسبی راه انداخت تا نره از زور بدبختی دزدی کنه،یا قاچاق فروشی کنه ،یا معتاد بشه،یا فاحشه بشه،یایه مریض رو معالجه کرد ،
یا هزار کار دیگه کرد؟
شده وقتی که دارید با ماشین خودتون یا باباتون با رفقایا دوست پسر یا دوست دخترتون دارید می رید عشق و حال فکر کنید که الآن حداقل یه نفرتو این شهر به کمک شما احتیاج داره و منتظره تا بهش کمک کنید؟هیچ می دونید الآن که پشت کامپیوتر نشستید و دارید وب لاگ می خونید یه نفر اون بیرون دستش رو به طرف شما دراز کرده وچشماش به راهه تا برید سراغش؟نترسید احتیاج نیست که پول خرج کنید ،کافیه که دستش رو بگیریدو به حرفاش گوش کنید.شاید ،شاید بتونید مشکلش رو حل کنید یا لااقل کمی دلداریش بدید!
هیچ می دونید توجرم وجنایتی که اون بیرون می شه ما هم سهیمیم؟می دونستید مسبب خیلی از این فقر و بد بختی ها ما و پدرانموم هستیم؟
می گید نه؟!یه مقدار به ظلمها و حق کشی هایی که ما و پدرانمون در حق بقیه (اون بیرونی ها رو می گم )
کردیم ،تا به اینجا برسیم فکر کنید!
تلخه نه؟؟؟؟
نظر بدهید
تا به حال روح واقعی دیدید؟این تصویر که از یه روح واقعی گرفته شده،به شما کمک می کنه که یه روح واقعی رو ببینید.البته قبل از دیدن تصویر به نکات زیر توجه کنید:
آ-با دقت به تصویر نگاه کن
ب-اسپیکرها باید روشن باشند،چون در حین نگاه به تصویر،صدای کوتاه وضعیفی خواهد شنید که در پیدا کردن روح به شما کمک میکنه.
ج-هیچکس تا حالا نتونسته این روح رو زودترازسه دقیقه ببینه.
د-بعضی ها روح رو تو چوب کمد وبعضی ها تو پنجره دیدند.
ه-اگه موفق شدی به من هم بگو روح رو کجا و چطور دیدی.
برای دیدن روح اینجا کلیک کنید. چطور روح رو دیدید؟
سیستم جماع اسلامی(سیستم جماع بدون زنا)!
"چندروز پیش با دیدن تبلیغات بانکی درقطع غول آسا در یکی از اتوبانها ناگهان یاد یکی از معضلاتی افتادم که پس از انقلاب سیستم بانکی ایران با آن دست به گریبان بودبه نام" ربا
که در آیات و احادیث بسیاری نسیت به آن هشدار داده شده است وموکدا چنین کاری نهی شده است.ازطرفی سود حاصل ازانجام چنین کاری آنقدر زیاد بود که برای حاکمان جمهوری اسلامی که به تعبیر آقای قرائتی-"اگه یه یک قرانی به آخوند بدی،نمی تونی ازش پس بگیری!ـاز یک 1قرانی نمی گذرند ،قابل صرفنظر کردن نبود.اینجا بود که فقه اسلامی برای تطبیق دادن احکام اسلامی با علم روز(بخوانید روشهای نوین استثمار و چپاول)به میان آمد و "سیستم بانکی بدون ربا"پا به منصه وجود نهاد.البته روش کار بسیار ساده بود ،یعنی کافی بود که به جای لغت نامانوس وزشت "ربا"و"بهره"از کلمه زیبا ومانوس "کارمزد "استفاده شودوبس!وآنچا به هیچ وجه اهمیت نداشته و ندارد"نرخ کارمزد"است وبس!یعنی جهت ارائه خدمات
بانکی تا نرخ 33الی34درصد و جهت پرداخت سود به سپرده های مردم نرخ 5الی 8 درصد برای اصطلاحا سپرده های کوتاه مدت متغیر است!
به نظر من حالا که فقه پیشرفته اسلامی اینچنین حلال و مشکل گشای معضلاتی لاینحل است ،حیف است که از آن در مورد پدیده های منحط وتهاجمی همچون فحشا و روسپیگری
که به وسیله آمریکای جنایتکار،دشمن و ایادیش برای به انحراف کشیدن جوانان مومن ومتعهد ما ازطریقه تهاجم فرهنگی وارد جامعه کاملا پاک واستریلیزه ما شده استاستفاده نبریم.
درهمین راستا بنده پیشنهاد می کنم که با استفاده از احکام فوق پیشرفته فقهی "سیستم جماع اسلامی"یا همان سیستم"جماع بدون زنا"پیاده شود ومشکلی را که هم اکنون ذهن نخبگان و متفکرین داخلی و خارجی را به خود مشغول داشته داشته ،حل نمودو دنیای اسلام را از خطر سقوط درورطه فساد و فحشا نجات داد،ان شاء الله.
نظر بدهید
شده تاحالا خاطرات بچگی تون رو به خاطر بیاریدو ازخنده روده بر بشید؟شده از به خاطر آوردن یه خاطره شرمنده بشید؟ هرکسی دردوران کودکی حرفهایی زده وکارهایی کرده که بعدا براش یا جالبه یا عجیب!
کلاس اول دبستان که بودم یه خانم معلمی داشتیم به اسم خانم رئوفی،خانم خیلی مهربونی بود که امیدوارم الآن هرجا هست سلامت و خوش وخرم باشه،اسمش رو اینجا آوردم که اگه کسی احیانا میشناختش ،سلام گرم منو بهش برسونه یاآدرسش رو به من بده که همیشه دوست دارم او وهمه معلمها و دبیرهامو ببینم وسپاسگزارشون باشم.
این خانم معلم ما خیلی قد بلند و هیکلی بود(بزنم به تخته واسه خودش یلی بود)یه روز پدرم اومده بود مدرسه که اوضاع درسی ماروبپرسه،اومد پیش خانم رئوفی ودرباره درس ومشق و اخلاق ما سوال کرد،حالا گوش کنید به صحبتهای اون روز:
خ ر:وا.. درس افشین خان که خیلی خوبه(ما ازهمون اولش هم خان بودیم)اما یه عیبی هم داره
پدر:چه عیبی؟
خ ر:خدا نکنه یه روز نمره اش 19یا 18 بشه،کلاس رو می ذاره رو سرش از بس که گریه می کنه!
پدر:آره پسرم؟واسه چی گریه میکنی؟18 و19 هم نمره خوبیه که!
افشین(در حالیکه عین بچه های لوس داره گریه می کنه و دستش رو گرفته جلوی صورتش):من که به خاطر نمره گریه نمی کنم
پدر:پس واسه چی گریه میکنی؟
افشین:من به خاطر هیکل این گریه می کنم!
خ ر(در حالیکه از خجالت صورتش سرخ شده):هیکل من مگه چیه عزیزم؟
افشین:هیچی!از بس هیکلتون بزرگه،من وحشت می کنم!
خلاصه ماجرا با معذرت خواهی پدرم و کلی شرمندگی تموم شد.حالا شما هم فکر نکنید که من بچه لوس و ننری بودم ها،اما هنوزم که هنوزه من نمی دونم که این جواب رو ازسر حاضر جوابی دادم یا چیز دیگه.اما هر وقت که به این ماجرا فکر میکنم یا پدرم اون رو تعریف می کنه کلی شرمنده می شم،شاید هم به خاطر وجدان درد اون رو اینجا نوشتم،به هر حال از همینجا اعلام می کنم که:
خانم رئوفی خیلی مخلصیم!
نظر بدهید
دیشب جاتون خالی رفته بودیم پارک ملت.هوا خیلی ملث و خنک بود،بعد از شام رفتیم یه سر یه ماشین بزنیم که دیدیم حدفاصل پارکینگ و پیست اسکیت شلوغه!ماشین گشت و آمبولانس وطبق معمول جمعیت.رفتیم جلوتر دیدیم یه جوونه خونین و مالین افتاده وسط،همه هم دورش وایستادن!جالب اینکه ماموران به اصطلاح امداد هم حاضر بودند اما هیچ کس ،هیچ کاری انجام نمی داد وانگار که همه رو دعوت کرده بودند مراسم زیبا و باشکوه جون دادن یه انسان رو تماشا کنند!پرس و جو کردیم،معلوم شد طرف رو با چاقو زدند،حالا چرا وچطور کسی نمی دونست.حالا چرا به بدبخت مادر مرده کمک نمی کردندپاسخ اینه:
"از مرکز استعلام کردن،منتظریم پاسخ بیاد که چی کار باید بکنیم!"
همین!خیلی ساده!!!حتی طرف رو روی برانکارد هم نگذاشته بودند،هیچ کمکی،هیچ درمانی،هیچ امدادی!اصلا انگار نه انگار یک آدم،یک انسان ،یک شهروند جلوی چشم امداد،جلوی چشم پلیس،جلوی چشم این همه آدم داشت جون میکند،داشت از درد به خودش می پیچید،مثل گوسفند قربونی دست و پا می زد،تنش می لرزید ومی مرد،نه اینکه امیدی به زنده موندنش نداشته باشند ها، نه ،هنوز دستور نیومده بود!!!
تو این مملکت که دیگه گشتهای ضربت و کوفت وزهرمار برای صدای یه نوار،یه آهنگ، یه موسیقی،واسه موهای دم اسبی یه جوون ،واسه دست به دست دادن یه دختروپسر حکم
سر خودن! همونجا جرم رو تشخیص می دن وقضاوت می کنن وحکم میدن و اجرا می کنن، اما واسه کمک به یه انسان در حال احتضار کسی به تخمش هم نیست،کسی به پشمش هم نیست!!!(منو ببخشید به خاطر این جملات اما اگه شما هم اون صحنه رو دیده بودید...)
اینجا ایرانه،ایران!!!این یه واقعیته تلخه،اما باید پذیرفت!!!
چند وقت پیش یکی ازهمکارا اومده بود دم در خونه ما،نمی دونم قضیه چی بود اما همون موقع ازدر پارکینگ همسایه مون چند تا شتر زدند بیرون!!!منم به شوخی گفتم 100باربه اینا می گم جلوی غریبه ها شترها رو بیرون نیارید آبروریزی می شه،گوش نمی کنند!از اون روز این آقا مجید ما گاهی گیر می ده که بله شما تو محلتون شتر نگه می دارید وازاین حرفها!امروز هم گیر داد که شما شتر نگه می دارید؟،من هم که این روزها کلا اخلاقم مگسیه، گفتم که این شترها از خیلی آدمها بیشتر حرف حالیشون می شه و اصلا خیلی اوقات شترها و گاووگوسفندها روراحت تر می شه تحمل کرد تا بعضی آدمها !
همکارمون هم گفت که اینو تو وبلاگت بنویس،خب منم نوشتم دیگه!
حالا یه بار دیگه این جمله قصار!رو اینجا می نویسم یلکه اون بعضی آدمها بخونند و از شترها یاد بگیرند.
خیلی اوقات شترها و گاووگوسفندهاروراحت تر می شه تحمل کرد تا بعضی آدمها!
نظر شما چیه؟
دیشب شب هفت پدر یکی ازدوستان بود؛اون دوستم تعریف کرد که روز 19تیر که مراسم خاک سپاری پدرش بوده ،تعداد 21جسد هم به غسالخونه آورده بودند که همگی بی نام ونشان وبدون حتی یک تشییع کننده بوده اند وحتی بعد از شست وشوی اجساد، دوستم و چند نفردیگه کمک کرده بودن و اجساد رو داخل آمبولانسها،روی هم چیده بودند.نکته جالب اینکه تمام اجساد رو هم کالبد شکافی کرده بودند!من این قضیه رو از یه نفر دیگه هم شنیده بودم. که روز بعد از18تیر تعداد زیادی جسد بی نام ونشان به بهشت زهرا بردن و دفن کردن !حالا اگه این قضیه درست باشه و این مادر مرده ها رو روز18 تیر دستگیر وکشته باشن؛بایددست مریزادی گفت به آقایان که ماشاا..سرعت عملشون خیلی زیاد شده و دیگه به دادگاه وقوه قضائیه هم احتیاجی نیست.
نظر شما چیه؟
بهترین تعریف سرمایه داری،حکومت و سیاست
پسرکوچولوازباباش می پرسه:ممکنه برام کمی از سیاست بگی؟مشق شب من دراین مورده
باباش پس از تفکری کوتاه می گه:خب ،ببین ،فکرمیکنم بهترین راه برای توضیح اینه که با مثالی درموردخانواده خودمون مساله رو حالیت کنم.
من سرمایه دارم چون نون بیارخانواده ام
مامانت حکومته چون همه چیز زیر نظر اونه
کلفت ما طبقه کارگرومحرومه چون برای ماکار میکنه
خود تو هم مردم وبرادر کوچیکت هم نسل آینده است
امیدوارم این مثال درفهم سیاست وحکومت به تو کمک کنه،فکراتو بکن،فردانظرتوبهم بگو.
پسرک نصف شب ازصدای گریه برادرش ازخواب می پره.وقتی می ره سراغش می بینه که جاش رو حسابی کثیف کرده.می ره اتاق خواب بابا ومامانش بهشون خبربده،می بینه که جای باباش خالیه،مامانش روصدا می زنه،چون مامانش بیدارنمی شه می ره طرف اتاق خواب کلفتشون،اونجا می بینه که باباش مشغول به کاره!ناامید بر می گرده توی جاش و می خوابه.
فردا سر صبحانه باباش ازش می پرسه:خب راجع به حکومت وسیاست فکرکردی؟حالا می دونی اینا چی هستن؟
پسرک می گه:آره دیشب نصف شب خوب فهمیدم سیاست وحکومت چی اند.
باباش می گه:آفرین پسرم ،بگو ببینم چی فهمیدی؟پسرک می گه:فهمیدم در حالیکه سرمایه دار داره طبقه محروم رو می ...د،حکومت در خواب خوشه ومحلی به مردم نمی ذاره،اونم درحالیکه نسل آینده داره درگه دست وپا می زنه!!!
.............................
حالا خوب که نگاه کنی می بینی وضعیت کشور ما هم شبیه همون پدرو مادروکلفت وپسر کوچولو وبرادر کوچیکشه!با این تفاوت که حکومت هم دست یه دست سرمایه داری داده و دارن قشر محروم و مردم رو با هم می ...ن ،اونم در حالیکه نسل آینده واقعا داره در گه ومنجلاب دست وپا میزنه!!!!!!!!
نظر شما چیه؟
آفرینش زن
(متن سانسکریت)
در آغاز،آفریدگارجهان،چون به خلقت زن رسید، دیدمصالح سفت و سخت رادر آفرینش مرد به کار برده ودیگر چیزی نمانده است،درکارخودواله گشت وپس ازاندیشه بسیار چنین کرد:گردی رخسارازماه،تراش تن ازپیچک،چسبندگی ازپاپیتال،لرزش اندام ازگیاه،نازکی از نی،شکوفایی ازغنچه،سبکی از برگ،پیچ وتاب از خرطوم پیل،چشم از غزال،نیش نگاه اززنبور،شادی از نیزه نور خورشید،گریه ازابر،سبک سری از نسیم،بزدلی از خرگوش،غروراز طاووس،نرمی از آغوش طوطی،سختی ازخاره،شیرینی ازانگبین،سنگ دلی ازپلنگ،گرمی ازآتش،سردی ازبرف،پرگویی اززاغ،زاری از فاخته،دورویی از لک لک،ووفاازمرغابی نرگرفت وبه هم سرشت وزن راساخت وبه مردش سپرد.
پس از یک هفته ای،مردنزدخدا بازآمد وگفت"خدایا این که به من داده ای زندگی بر من تباه کرده،پیشه اش پرگویی است.دمی مرا به خود وانمی گذارد.آزارم می دهد،مدام نوازش می خواهد،دوست دارد همیشه سرگرمش کنم،بیخود می گرید ،تنها کارش بیکاری است.آمده ام پسش دهم.زندگی بااوبرایم امکان پذیر نیست،از من بازستانش"
خداگفت"باشد" وزن راپس گرفت.پس از هفته ای دیگر،مرد نزد خدا شد وگفت"خداوندا تنهای تنها شده ام.به یاد می آورم که چگونه برایم آواز می خواند،می رقصید،ازگوشه چشم نگاهم می کرد،با من بازی می کرد،به تنم می چسبید،خنده اش گوشم رانوازش می داد،تنش خرم ودیدارش دل نواز بود.اورابه من پس ده."
خداوند گفت"باشد"وزن را به او پس داد.پس از سه روز،دیگر بار،مرد نزدخداشدوگفت"خدایا!نمی دانم چگونه است اما گویا زحمت اوبیش ازرحمت اوست!پس کرم کن واوراازمن بازپس گیر.:
خداگفت"دورشو!بس است هرچه گفتی.بروبااوبساز!"
مردگفت"اما بااوزندگی نتوانم کرد"
خداگفت"بی او هم زندگی نتوانی کرد"آنگاه پشت یه مرد کرد وپی کار خودرفت.
مردگفت"چه بایدم کرد؟نه بااوتوانم زیست،نه بی او"پس رو به حواکرده،می گوید"پس لطفا همان دوربایست و لبخند بزن.نمی خواهم تصویری که از تو در ذهنم ساخته ام،تیره وتار شود!!"
نظر شما در مورد زن چیست؟
خلاصه طرف ول کن نبود،هر چی ما می گفتبم :بابا ،بی خیال!قابل نداره.
بازم اصرار می کرد،آخر سر گفت اصلا شماره موبایلمو بگیر بهم زنگ بزن!
من که نمی خواستم علاوه بر رکب خوردن هزار تومنی ،هزینه موبایل هم بیاد روش گفتم:حالا که اصرار می کنی شماره محل کارم رو یادداشت کن.
فوری حافظه موبایلش رو فعال کرد که شماره تلفن منو وارد کنه،منم در حالیکه مطمئن بودم این بار هم مثل دفعه های دارم خودمو سر کار می ذارم شماره رو بهش گفتم!در حالیکه من یه چیز می گفتم و اون هم یه شماره قروقاطی رو به حافظه می داد ،هزار تومنی رو بهش دادم واون ازم پرسید که فردا چه وقتی زنگ بزنه؟بهش گفتم و مثل پیره زنها کلی قربون ،صدقه ام رفت و ازم خداحافظی کرد!
و من در حالیکه داشتم شعر محتسب و مست پروین اعتصامی رو برای خودم
می خوندم ،فکر می کردم که
مستم ،مستای قدیم!!!
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت......مست گفت ای دوست این پیرهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان می روی....گفت جرم راه رفتن نیست،ره هموار نیست
گفت می باید تورا تا خانه قاضی برم...گفت رو صبح آی،قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت نزدیک است والی را سرای ،آنجا شویم...گفت والی ازکجا در خانه خمارنیست
گفت تاداروغه را گوییم،در مسجد بخواب...گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان...گفت کار شرع کار درهم ودینار نیست
گفت ازبهرغرامت جامه ات بیرون کنم...گفت پوسیده است جزنقشی زپودوتارنیست
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه.....گفت در سر عقل باید ،بی کلاهی عار نیست
گفت می بسیار خوردی زان چنان بی خود شدی...گفت ای بیهوده گو،حرف کم و بسیار نیست
!!! گفت باید حدزند هشیار مردم مست را...گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست
نظر بدهید
مکان :درست زیر پل سید خندان
زمان:اواخر اردیبهشت 81
من و یارم و یه نفر دیگه داشتیم از شمال پل به سمت جنوبش می رفتیم که درست وسط خیابون جوون خوش تیپی جلوی راهم رو گرفت و گفت:
جوون:آقا می بخشید !می تونم وقتتون رو بگیرم؟
افشین:(اول فکر کردم بسیجی،مسیجیه!اما به تیپش نمی خورد) خواهش می کنم
ج:یه ذره بریم اینورتر ،نمی خوام این خانم ها متوجه بشند!
ا:خب بفرمایید
ج:من الآن با دوست دخترم پارک شریعتی بودم،کره خرها اومدن و ما رو گرفتن ،عرق هم برده بودم همونجا خوردم،الآن هم دهنم بوی عرق می ده ،
(در حالیکه دهنش رو آورده بود طرف صورت من و ها می کرد)ج:بو کن
(من که به طرز فجیعی خنده ام گرفته بود):خب
(در حالیکه چشماش رو سعی می کرد خمار نشون بده)ج:االان هم نمی تونم سر پا وایستم!چهار ،پنج تومن به اون پفیوزا دادم که ولمون کنن،هزار تومن هم به دوست دخترم دادم!!!؟؟؟الان اصلا پول ندارم برم خونه،ای کاش به دوست دخترم پول نمی دادم!
(همینطور که حرف می زد ،موبایلش رو هم تو دست گرفته بود که آره،ما ابنیم!)
ج:حالا تو رو به این عرقی که خوردم قسم می دم ،هزار تومن به من قرض بده تا بتونم برم خونه!!!!!!
(ما شنیده بودیم به همه چی قسم یخورن،این یه قلم رو نشنیده بودیم!!!!!!منم که این جور مواقع به حاتم طایی می گم از قبر بیا بیرون که من برم جات بخوابم ودر ضمن حس حماقتم هم گل می کنه،کیف پول بی زبون رو جلو ش نگه داشتم ):بفرما
(آقا این هم بگم که قدیما واقعا بودند کسانی که مستی و پیاله براشون عزت و احترامی داشت و به حق مستی قسم می خوردند و به قسمشون هم وفادار بودند!!!!!!)
ج:اینجوری به خدا بهم فحش بدی،بهتره!به جون این خانوما!!! تا آدرس بهم ندی که پولت رو برگردونم ،یه قرونم ازت نمی گیرم!
(آقا!ول کن نبود،از اون اصرار از ما انکار)
............ادامه دارد
نظر بدهید
آرزو می کنم به اندازه کافی شادی داشته باشی تا خوش باشی،به اندازه کافی بکوشی تا قوی باشی ،به اندازه کافی اندوه داشته باشی تا یک انسان باقی بمونی و به اندازه کافی امید تا خوشحال بمونی.
کلام آخر با آقای مسافر در پاسخ به "گفتگو با افشین (2)"
سلام
آقای مسافر !سالهاست که آموخته ام بحث کردن با دیگران در مورد عقاید وطرز تفکرشان بی فایده و عبث است (به خصوص در مورد ایرانیان)،چرا که در خوشبینانه ترین حالت ظاهرا محترمانه حرف یکدیگر را نمی پذیرند وباطنا یکدیگر را به" گدایی جلوی کامیونهای ارتشی آمریکایی"و"بی غیرتی"و بسیار چیزهای دیگر وا می دارند ومتهم می کنندکه از آنجا که شما به قول خودتان انسان بسیار منطقی هستید به چند تایی بسنده کرده بودید ! ودر بد بینانه ترین حالت...........؟
هدفم از نوشتن آن چند سطر هم به راه انداختن بحثی که نتیجه اش را در سطور بالا گفته ام، نبودبلکه بیشتر درد دلی بوداز دردی که سالها ست دارم و می بینم و با سفسطه ومغلطه و توهین وافترا و.......پاسخش می دهند.
شما که مرا متهم به نخواندن نوشته هایتان می کنید ،چطور از جمله "باید صبر کرد"و"شاید"استنباط بر موافقت من با حمله نظامی آمریکا به ایران همانند افغانستان و ایران کردید؟
(از طرفی طبق منطق"دایی جان ناپلئونی" که شما بنده را به داشتن آن متهم کرده اید،من با هر استعماری
و ار هر نوعی،خرد و درشت(از قبیل انگلیس و آمریکا )مخالفم!
در حالیکه من اعتقادم را در قالب آیه ای از قرآن بیان کردم،گویا شما نیز چندان از "جوانی"فاصله ای نگرفته اید آقای مسافر!!!!!!!!!!!
(ضمن آنکه اگرروزی اتفاقی که گفته بودم،در افغانستان رخ بدهد ؛حاصل تلاش مدیران و سیاستمدارانش خواهد بود)
آقای مسافر!من به خلاف شما اهل عشق و ایمانم ،و شرشر آب برایم زیباترین موسیقیهاست و بازگو کننده "صدای سخن عشق"!!!!!!!!برایم تفاوتی ندارد که خانه هموطنم را بمبهای آمریکا بر سرش ویران کند یا به دست دولت و شهرداری یک حکومت اسلامی!خانواده ای چنین آواره شود یا چنا
نکه گفتی! راستی خیلی تفاوت می کند که بچه های این مرزوبوم الان سر چهارراهها گدایی کنند،خودفروشی کنند،در دام اعتیاد گرفتار آیند،ازشدت فقر ونداری خودکشی کنند یا فردا
جلوی کامبونهای آمریکایی گدایی کنند؟آقای مسافر می دانید در شرکتی که من کار می کنم اللن چند کارشناس اتگلیسی و فرانسوی و کره ای حق بدی آب و هوا ـشما اسمش را
بگذارید "حق توحش"ـ می گیرند؟چه تفاوت دارد وقتی که در کشوری با خط فقر بالای صد هزاز تومان یک کارمند بازنشته با سی سال سابقه زیر هفتاد هزار تومان حقوق می گیرد کارشناسان خارجی "حق توحش "بگیرند یا فقهای فسیل شده شورای خبرگان به بهانه اکتشاف رهبریا دانشمندان! شورای نگهبان و شورای تشخیص مصلحت نظام به خاطر تشخیص مصلحت و نظارت استصوابی یر 70میلیون گاووگوسفند!!!!!!!!!!!!!از آقازاده ها و موتلفه و کاسه لیسهای ریزو درشت هیچ نمی گویم!
آقای مسافر عزیز !اگر مدرک طلب می کنید ،کافی است از شهر گل و بلبلی که در خارج کشور در آن زندگی می کنید به تهران قدم رنجه کنید تا من تمامی مدارک و اسناد را در عرض یک روز مشهود و عینی به شما ارائه کنم تا با منطق دو دوتا چهارتایتان ببینید ،شاید آنگاه بپذیرید که این قصه "رنجنامه"زندگی" یک ملت و یک "نسل سو خته"است ،نه یک فرد!
آقای مسافر به عنوان آخرین کلام حرف اصلی خود را تکرار می کنم :
هیچ لزومی ندارد که اگر روزی ،روزگاری قرار بر این شد که مردم به انتخاب و به اختیار خودشان حکومتی را انتخاب کنند ،امثال آقایان رضا پهلوی،مسعودرجوی،بنی صدر و امثالهم مملکت به عنوان شاه،رئیس جمهور مادام العمر و هر مستبد،خودخواه و خونخواه دیگری در این مملکت قدرت را در دست بگیرد وهیچ دلیلی بر بازگشت کارشناسان آمریکایی یا هر کشور دیگری و گرفتن "حق تحوش"یا "گدایی جلوی کامیونهای ارتش آمریکا "وتبدیل شدن ایران به ایالت 51آمریکا نیست .
من ونسل "جوان"امروز همانند نسل منطقی و حسابگرشمازیر باراین استدلالها وسفسطه ها و مغلطه ها نمی رودوبیم و منتظر هم نمی مانیم که "پول نفت را تقسیم کنند و در خانه هایمان بیاورند "،من یقین دارم که اگر انسانهایی متخصص و لایق که عشق وطن در سینه هایشان می طپد- و حاضرند برای بیرون آوردن ایران از منجلابی که سالهاست زمامداران با القای هزاران "اما"و "اگر" مردم را به آن گرفتار کرده اند- تدبیر امور را به دست بگیرند، وبه جای چپاول و تاراج و استبداد سعی در ایجاد فضابرای رشد تفکرو تعقل واندیشه کنند و به جای فرهنگ "قضا و قدر "و "اما و اگر"فرهنگ سعی و تلاش و ابتکار را جایگزین کنند و پاسخگوی مردم در قبال اعمال و رفتار و گفتارشان باشند ،احتیاج نخواهیم داشت که از افراد وحکومتهای دیگر هراسی به دل داشته یاشیم و تب را به مرگ ترجیح بدهیم
"خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز،چگونه مردن را خود خواهم آموخت"
یا حق
آقای مسافر بسیار زود پاسخی در مورد ایراد من به نوشته خودشان در وبلاگشان نوشته ا ند که عینا اینجا می آورم وبعد پاسخی به فسمتی از نوشته ایشان،
افشين عزيز،
با سلام از راه دور و آرزوی سلامت برای شما عرض شود که مخاطب آن گفتگو افراد بيرون گود نشسته مثل من و مجريان تلويزيونهای ماهوارهای هستند که میخواهند از اين ور دنيا برای درد تو نسخه مدل خارجی بپيچند. طرح اين مساله که "زمامداران امروز ما طرفدار انگيس هستند" را به حساب جوانیات گذاشتم و حيف است که اين حرفهای درست و حسابیات را با منطقهای دايی جان ناپلئونی کم ارزش کنی.
تمام آن آدمهايی هم که اسم بردی هيچکدامشان از نظر من بی اهميت نيستند و هرکدام در زمان خويش و بر حسب امکاناتی که داشتند به نحو احسن وظايف ميهنی خويش را انجام دادند و امروز ملت ما و کشور ما احتياج به افراد مسئول و دلسوز و متعهد دارد که دست به دست هم به مقابله مشکلات بروند. چاره مشکلات ما برگرداندن حکومت سلطنتی نيست. چاره مشکلات ما دست دولتهای خارجی نيست. چاره مشکلات ما آنچه "آزاده" ها میگويند نيست. درد افشين ما هم نداشتن معشوقه ۱۶ ساله نيست. کل آن مطالب و آنچه بعدش نوشتم اين بود که بسياری از فرنگ نشينان سوراخ دعای مشکلات وطن را سخت اشتباه گرفتهاند و در نتيجه نسخه هاشان هم به درد نمیخورد.
والسلام
نوشته شده در ساعت 01:06 توسط عبدالله مسافر
و این هم پاسخ من به قسمتی از نوشته ایشان:
جناب آقای مسافر
ازاینکه اعتقاد من به طرفداری زمامداران مملکتمون به انگلیس رو به حساب جوانی وبی تجربگیمون گذاشته اید ممنونم!راستش ما که جوانی نکردیم خب راستش دوران جوانی ما به به تشییه جنازه دوستان پرپرشده مون و جستجو برای فا میلهای مفقود الاثروشب بیداری بالاسر پسر عمه های موجی و لت پار شده مون تو بیمارساتن گذشت.راستی آقای مسافر شما هم مثل ما جوونی کردید که اینقدر خام باشید ،شده همکلاسی های شما هم تو دانشگاه خودکشی کنند؟شده زمان جوونی شما هم دوست صمیمیتون ،شاگرد اول مدرسه تون تو بغل شما جون بکنه از خماری؟شده پشت دوستتون رو که به خاطر عشق از شلاق سیاه و آش و لاش شده رو ببنید وحالتون به هم بخوره؟آقای مسافر تو آشناهاتون دختر فراری داشتید که وقتی ازش ؟سوال می کنید چرا؟در جوابتون چیزایی بگه که مجبور شوید، های های گریه کنی شده وقتی می شنوید گیشا موشک بارون شده برید و خانواده عموتون رو جلو چشمتون از زیر آوار بیارن بیرون؟شده همسایه پایینی تون رو اعدام کرده باشند ومدام به خانواده اش زنگ بزنن و بگن ما شوهرتونو ،پدرتونو کشتیم ،بعد زنگ بزنن بگن نکشتیم،می خواهیم بکشیم و بعد
دوباره زنگ بزنن و...آخرش هم بعد از چند سال بگن می بخشید اشتباه شد وایشون شهید محسوب می شوند؟ شده.........؟
اینها مجموعا جوانی من رو تشکیل می ده آقای مسافر!اگه خامیم و بی تجربه به بزرگی خودتون ببخشید.
اما در مورد منطق دایی جان ناپلئونی این هم از همون انگهاست که زمامداران ما برای به لجن کشیدن انسانهای بزرگی چون مصدق به صورت هجووهزل به خورد مردم ساده لوح ما دادندکه اوروکه سر دمدار مبارزه با انگلیس بود رو به سخره بگیرندو چقدر هم دراین کار موفق بودند چرا که اثرات این ادبیات لمپنی هنوز هم در قشر روشن فکر وجوددارد!!!اما در مورد گفتار خودم هم می توانبد سیر روابط ایران وانگلستان رو بعد از انقلاب را مورد مطالعه قرار بدهید(مذاکرات پشت پرده امثال لاریجانی و...)در ضمن منظور من علاقه به برقراری ارتباطات و جلب پشتیبانی انگلیس یود نه انگلیسی الاصل بودن یا دست نشانده انگلیس بودن!!!!!!!!!
آری! چاره مشکلات ما برگرداندن حکومت سلطنتی نيست،اما در مورد دولتهای خارجی باید صبر کرد وآینده افغانستان رادید(شاید چند سال دیگر ما به جای جنس ژاپنی و کره ای جنس افغانی مصرف کردیم و جوانان ما برای عملگی رفتند افغانستان وخیلی ها هم تقاضای پناهندگی کردند یا با دخترهای افغانی ازدواج کردند تا اقامت بگیرند!!!!!) هر چند من هم مثل شما .معتقدم که" خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نخواهد داد ،مگر آنکه خودشان بخواهند"
در مورد صحبتهای آقای راشدان هم باید بگویم که شاید تمامی حرفهای ایشان وبه خصوص نتیجه گیریهای ایشان درست نباشد ،اما متاسفانه و متاسفانه باید بگویم که چه من و شما وبسیاری کسان دیگر بپذریم وچه نپذیریم قسمت اعظم آن چیزی که ایشان گفته اند واقعیتهای تلخ جامعه ماست که هر روز چون کابوسی مقابل دیدگانمان خودنمایی می کند.
!آقای مسافر! نسل انقلاب،نسل جنگ،نسل "دوران سازندگی" نسل طغیان زده ای است
هلا،که این نسل به حرکت درآید و هرآنچه پیش رو دارد ،نابود کند !!!!!!!!!!!
دمت گرم وسرت خوش باد
افشین
در وب لاگ آقای مسافرنوشته ای رو خوندم تحت عنوان" گفتگو با خود" که در تاریخ 19 ژوئن نوشته شده،با خوندن اون متن ناخداگاه عقده دلم باز شد و پاسخی در صفحه نظرخواهی وب لاگش نوشتم که در اینجا هم می آورم،البته اول باید نوشته های ایشون رو خوندو بعد پاسخش رو،پناه یر خدا از عاقبتش!!!!!!!
سلام آقای مسافر
چرا مثل انگلیس بشیم؟درسته که بیشتر زمامدارای ما چه در زمان شاه وچه الآن عاشق انگلیس بوده اند وهستند،اما مردم که عاشق اتگلیس نیستند!!!!!!مگه جمهوری چه ایرادی داره که ما دوباره یه بت درست کنیم و بذاریم اون بالا؟فرق نمی کنه اون بت اسمش چی باشه،مهم اینه که یاد بگیریم انسان هستیم و همونقدرصاحب عقل واندیشه و تفکرهستیم که اون بت هست
دیگه دوره زنبور بازی و ملکه بازی تموم شده!!!دوران دموکراسی و حکومت قانون از راه می رسه،شاید امسال نه،شاید ده سال دیگه هم نه! ااما همانطور که کلیسای قرون وسطی نتونست جلوی چرخش زمین به دور خورشید رو بگیره ،باسفسطه ومغلطه هم نمی توان جلوی آزادی و رشد اندیشه رو گرفت!
یادتون باشه که توی این دنیا به جز انگلیس و آقا رضای مورد نظر شما کشورهای دیگه که مهد آزادیند و آدمهای بزرگی مثل مصدق،گاندی ونلسون ماندلا هم وجود دارند!اگه از مصدق به خاطر ایرانی بودن و ملی پرست بودنش بدتون می آید!!!!!! نلسون ماندلا بزرگترین مرد قرن اخیر هنوز هم زنده است،از او یاد بگیریم که سالها برای آزادی ملت و مردمش مبارزه کرد ؛نیمی از عمرش رو در زندان سپری کردو زمانی که به قدرت رسید به زرو زور و زیور دل نبست و با اونکه همه مردم صمیمانه او رو دوست داشتند از قدرت کناره گیری کرد وادعای زعامت و قیومیت مردم رو نکرد!
در مورد حدود آزادی هم چیزی در دنیا (نه کشور ما)وجود داره به اسم قانون!که بر اساس اون حدود رو مشخص می کنند این که کی اون رو تعیین می کنه یکسری قوانین بدیهی وجود داره به اسم حقوق بشر که رعایتش جزءحقوق اولیه همه انسانها محسوب می شه!!!در مورد بقیه اش هم یکسری انسانهایی هستند که به اونها می گویند متخصصین علوم جتماعی،سیاسی ،اقتصادی و فرهنگی و.....که اگه گاهی ازشون استفاده بشه ومجال داشته باشند از یه عالم حوزه علمیه و حتی یه مجتهد بیشتر به این مسائل آگاه هستند!!!راستی یادمون باشه که هنوز !!!هم قسمتی ازقوانین کشورمون ترجمه قوانین کشور فرانسه و ... هستند (معنی و مفهوم آن اینست که می توان ازتجربه ها و دانشهای مفید دیگران هم سوء استفاده کرد)
در مورد فساد هم از قرار شما ایران کم تشریف می آورید!ای کاش همون گلستان آزادی وجود داشت اما وقتی با همسر یا مادر و خواهرت
برای هوا خوری یا کار( در کشور اسلامی با ملت مسلمان ومذهبی )از خونه خارج می شدی نگاههای حریص پیر و جوان رو احساس نمی کردی و روت سنگینی نمی کرد.یا وقتی یه زن بچه به بغل کنار خیابون وایستاده،ماشینهای خالی براش صف نمی کشیدند یابیشتراز نصف همکارهای متاهل من دوست دختر و یا چند تادوست خانم نداشتند .
در مورد اون سیصد هزار نفر جنایتکار هم باید بگم فقط اون سیصد نفر آمر مقصرند نه سربازو درجه دار و افسر و کارمند وزیر دست عامل!
آقای مسافر من شما رو نمی شناسم و شما هم من رو. اما احساس می کنم باید انسان منطقی باشید !امیدوارم لحن کلامم شما رو نرنجونده باشه !می دونم که صفحه نظر خواهی جای این همه حرف نیست اما چه کنم که نوشته شما درد کهنه ای رو در من تازه کردو مجبور شدم صفحه شما رو سیاه کنم.
و یادمون باشه که کلام رو بشنویم و بهترینش رو انتخاب کنیم.
دمت گرم و سرت خوش باد
نظر بدهید
چقدر دلم گرفته از این زندگی،ازاین تکرار مداوم بیهودگیها وپلیدیها،ازصورتکهایی که هر طرف نگاه می کنم ؛هر سو که می روم گرداگردم را فرا گرفته اند ؛ازصورتکی که خود به چهره زده ام، خسته ام!خسته ازلبخندهای تزویرتان که بر چهره زده ایدودشنه هاتان که بردست گرفته اید،مترصد یک لحظه که برپشتم فروآرید مهربانانه،ازروی مهر،ازروی عشق ،ازروی دوستی،ازروی دشمنی.اینک استاده ام اینجا تنها ،تنهای تنها،چون لحظه ای که از مادرزاده شدم،با سینه ای فراخ ،ستبروبرهنه،آماده،مشتاق تبرهاودشنه هاتان!
هلا !که ناله ای از من برخیزد که سالهاست زخمی و دردمند زخمهاتانم ودم بر نمی آرم !
هلا !که از مرگ نمی هراسم ،که سالهاست به مرگ محتاج تراز زیستنم ونبودن را بر بودن خویش برگزیده ام !پس بر من بتازید و شمشیرهاتان را بر من فرود آرید که تشنه مرگم!!!!!!!!!!
دشنه بزنید
سفرآخر حسین نوش آذر رو حتما بخونید!قصه دربدری ما ایرانیهاست،فرق نمی کنه کجا باشه!ایران باشه یا خارج،آلمان باشه یا آمریکا،هرکجای این دنیای درندشت که باشه،قصه زندگی ما،قصه دلتنگی ماداستان بی سرو سامانی ما مثه همه!انگار که یه آینه ایم مقابل هم.اصلا انگار یه سرنوشت ،یه زندگی نوشتند ،بعد از روش کلی کپی گرفتن و به هر کی یه دونه دادند!تازه جالب اینجاست که به همه هم گفتند:مواظب باش بقیه ازرو برگه ات تقلب نکنند!
من به اندازه یک ابر دلم می گیرد
وقتی از پنجره می بینم ،حوری
دختر بالغ همسایه
پای کمیاب ترین نارون روی زمین
فقه می خواند!
من دلم گرفته ،واقعا دلم گرفته
این همه پیچ ،این همه گذر،این همه علامت،این همه چراغ،وهمچنان پایداری در وفادارماندن به راهم،هدفم وبه تو!
در میکده ام ،چو من بسی اینجا هست
می حاضرومن نبرده ام سویش دست
باید امشب ببوسم این ساقی را
اکنون گویم که نیستم بیخودو مست
......................................
در میکده ام دگر کسی اینجا نیست
وندرجامم دگر نمی صهبا نیست
مجروحم ومستم وعسس می بردم
مردی،مددی،اهل دلی آیا نیست؟
(زنده یاد اخوان ثالث)
آقا مهدی حس غریب لطف کرده و نوشته من رو در مورد دکتر شریعتی رودر وبلاگ خودش آورده ونسبت به نوشاه
من بسیار لطف داشته،ازش بسیار سپاسگزارم ،نوشته هاش رو که می خونم لذت می برم از اینکه می بینم هنوز تو این کشورسحر شده که عشق و ایمان وعلم واندیشه و تفکر جای
خودش رو به حماقت ونیرنگ وخدعه و فریب ودروغ ودغل ودزدی و سوءاستفاده از دیگران وکلاه برداری و هزار کوفت کاری دیگه داده،هستند کسانی که به قول شریعتی انسانند واز احساس سرشارند!
با خود مهدی که چت می کردم کلی حال کردم ،آدم متواضع و خاکی ایه!تا دو کلمه ازنوشته هاش تعریف کردم ،اولتیماتوم داد که از تعریف خوشش نمی آد.من هم بهش گفتم: واقعیت رو می گم ،می خوای ناراحت بشی،بشو!(وا... به خدا!)