TO BE OR NOT TO BE
 

 
REMEMBER THE FLYING
 
 
   
 
Thursday, July 11, 2002
 
آفرینش زن
(متن سانسکریت)
در آغاز،آفریدگارجهان،چون به خلقت زن رسید، دیدمصالح سفت و سخت رادر آفرینش مرد به کار برده ودیگر چیزی نمانده است،درکارخودواله گشت وپس ازاندیشه بسیار چنین کرد:گردی رخسارازماه،تراش تن ازپیچک،چسبندگی ازپاپیتال،لرزش اندام ازگیاه،نازکی از نی،شکوفایی ازغنچه،سبکی از برگ،پیچ وتاب از خرطوم پیل،چشم از غزال،نیش نگاه اززنبور،شادی از نیزه نور خورشید،گریه ازابر،سبک سری از نسیم،بزدلی از خرگوش،غروراز طاووس،نرمی از آغوش طوطی،سختی ازخاره،شیرینی ازانگبین،سنگ دلی ازپلنگ،گرمی ازآتش،سردی ازبرف،پرگویی اززاغ،زاری از فاخته،دورویی از لک لک،ووفاازمرغابی نرگرفت وبه هم سرشت وزن راساخت وبه مردش سپرد.
پس از یک هفته ای،مردنزدخدا بازآمد وگفت"خدایا این که به من داده ای زندگی بر من تباه کرده،پیشه اش پرگویی است.دمی مرا به خود وانمی گذارد.آزارم می دهد،مدام نوازش می خواهد،دوست دارد همیشه سرگرمش کنم،بیخود می گرید ،تنها کارش بیکاری است.آمده ام پسش دهم.زندگی بااوبرایم امکان پذیر نیست،از من بازستانش"
خداگفت"باشد" وزن راپس گرفت.پس از هفته ای دیگر،مرد نزد خدا شد وگفت"خداوندا تنهای تنها شده ام.به یاد می آورم که چگونه برایم آواز می خواند،می رقصید،ازگوشه چشم نگاهم می کرد،با من بازی می کرد،به تنم می چسبید،خنده اش گوشم رانوازش می داد،تنش خرم ودیدارش دل نواز بود.اورابه من پس ده."
خداوند گفت"باشد"وزن را به او پس داد.پس از سه روز،دیگر بار،مرد نزدخداشدوگفت"خدایا!نمی دانم چگونه است اما گویا زحمت اوبیش ازرحمت اوست!پس کرم کن واوراازمن بازپس گیر.:
خداگفت"دورشو!بس است هرچه گفتی.بروبااوبساز!"
مردگفت"اما بااوزندگی نتوانم کرد"
خداگفت"بی او هم زندگی نتوانی کرد"آنگاه پشت یه مرد کرد وپی کار خودرفت.
مردگفت"چه بایدم کرد؟نه بااوتوانم زیست،نه بی او"پس رو به حواکرده،می گوید"پس لطفا همان دوربایست و لبخند بزن.نمی خواهم تصویری که از تو در ذهنم ساخته ام،تیره وتار شود!!"
نظر شما در مورد زن چیست؟
Comments: Post a Comment

 

 
 
Archives:

 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home