TO BE OR NOT TO BE
 

 
REMEMBER THE FLYING
 
 
   
 
Tuesday, July 02, 2002
 
چقدر دلم گرفته از این زندگی،ازاین تکرار مداوم بیهودگیها وپلیدیها،ازصورتکهایی که هر طرف نگاه می کنم ؛هر سو که می روم گرداگردم را فرا گرفته اند ؛ازصورتکی که خود به چهره زده ام، خسته ام!خسته ازلبخندهای تزویرتان که بر چهره زده ایدودشنه هاتان که بردست گرفته اید،مترصد یک لحظه که برپشتم فروآرید مهربانانه،ازروی مهر،ازروی عشق ،ازروی دوستی،ازروی دشمنی.اینک استاده ام اینجا تنها ،تنهای تنها،چون لحظه ای که از مادرزاده شدم،با سینه ای فراخ ،ستبروبرهنه،آماده،مشتاق تبرهاودشنه هاتان!
هلا !که ناله ای از من برخیزد که سالهاست زخمی و دردمند زخمهاتانم ودم بر نمی آرم !
هلا !که از مرگ نمی هراسم ،که سالهاست به مرگ محتاج تراز زیستنم ونبودن را بر بودن خویش برگزیده ام !پس بر من بتازید و شمشیرهاتان را بر من فرود آرید که تشنه مرگم!!!!!!!!!!
دشنه بزنید
Comments: Post a Comment

 

 
 
Archives:

 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home