آقا امروز ما 2 کیلو وزن کم کردیم؛باورکنید راست می گم.حساب کنید که سایت بی بی سی ماکزیمم دما رو امروز 37درجه تخمین زده!حالا اکه شما تو یه ساختمون شمالی با سقف حلبی باشید و50-60نفر بچپند تو چس مثقال جاوکلی هم کامپیوتر روشن باشه دما ،جون من نه جون شما!بالای 45 درجه می رسه.تازه اصل مطلب ابن که هیچ گونه وسایل جلوگیری هم در دسترس نباشه!بابا اینقدر بی جنبه نباشید ،منظورم وسایل جلوگیری از گرماست اعم از بادبزن،دختران هندی پر به دست(این یکی جدی پیشنهاد خودم به رئیسمون بود،آخ اگه قبول می کردند چی می شد؟) ،کولر اعم از آبی و گازی و...آقا چرا دروغ؟از شما پنهون نیست از خدا چه پنهون !چهار تا فن کوئل دور تا دور اتاق هست اما اگه از شما بادی،بخاری،گرمایی بلند می شه از اونها هم به ما خیری می رسه!
بابا مملکت هم که مملکت نیست آدم با شلوارک و شورت و کرست بیاد سر کار!باد به همه جاش بخوره ،یه ذره خنک شه.آقا این جام جهانی رو دیدید(ازماهواره یه اینترنت نه از سیمای
لایجانی)فکر می کنید کره واسه چی تا 4/1 نهایی بالا اومد به خاطر همین تهویه مطبوع مناسب تماشاچیهاش!!!آقا تهویه مطبوع امروز یه علمه!همونطور که تخلیه مدفوع یه علمه!
بگذریم!آقا ما امروز تو این گرما که تو سر سگ می زدی حاضر نبودیک ساعت جای ما بمونه یاد آقای قطبی دبیر فیزیک سال چهارم دبیرستانمون افتادم(تو مسابقه علمی هم سوال فیزیک طرح می کرد)آدم باحال وپری بود،بگذریم که خودش می گفت زمان بمباران موجی شده وقاط زده!خلاصه جونم برات بگه که این آقای قطبی برای یه کنفرانسی می ره یکی از شهرهای استرالیا(البته فکر کنم استالیا بوده)به هر حال می گفت این شهر از بس روزها گرم می شده که مردم مجبور بودند که لخت از خونه بزنند بیرون!البته لخت لخت هم نه،برسم بابا آدم وننه حوا یه برگی برای خالی نبودن عریضه جلوشون آویزون می کردن !جدی می گم ها!یعنی حتی لباس زیر هم نمی تونستند بپوشند چه زن چه مرد.اشتباه نکنید جزیره لختی ها بوده ها!چون مردم لباسهاشون همراهشون بوده وبه محض خنک شدن هوا لباس به تن می کردند.
اینو گفتم چون امروز فکر کردم اگه الان تو ایران این حالت پیش بیادو مجبور بشند از شدت گرما لخت بیان بیرون ،لخت برن سرکار،مدرسه ،دانشگاه وخلاصه هر جا که فرض کنیداونوقت با این فرهنگ لمپنی ومردم حریص وندید بدید ما چه اتفاقی می افته؟!!!
جدی شما هم فکر کنید و نظرتون رو بنویسید.
مکان:قبل از دانشگاه علم و صنعت یه پیتزا فروشی هست!،یه خورده بالاتر تو یه پارک کوچیک
زمان:سال تحصیلی 73-74
(من ومحمد وشهرام تو یکی از این پارکهای فرعی جلوی یه دبیرستان پسرانه روی یه نیمکت نشستیم و داریم تخمه می شکونیم که سرو کله یه ماشین گشت پیدا می شه!)
محمد:بچه ها ماشینه وایستاد الآنه که بهمون گیر بده
شهرام: ... لقش ،می خواد چه غلطی بکنه؟
راننده گشت(از تو ماشین):آقا بفرمائید اینجا
افشین:نوش جان،سر کار؛صرف شد
راننده گشت(عصبانی):کوه نمک!پاشو بیا اینجا اینجا
افشین:ممد جون با تو کار داره!
ممد:با منی سرکار
راننده:نه،اون یکی
شهرام:منو می گی؟
راننده:نه،اون وسطیه!
(من بلند می شم راه می افتم طرف ماشین)
گشت:اینجا چیکار میکنید؟
ا:هیچی،تخمه می خوریم
گ:غلط کردی،دارید دختر بازی می کنید!
ا(اگه به یه افسر بگید سرکار خیلی شاکی می شه!): سرکار چرا توهین می کنی؟این موقع روز سگ اینجا پر نمی زنه،چه برسه به دختر!
(همین موقع محمد وشهرام هم به جمع ما اضافه می شند)
گ:پس واسه چی جلو مدرسه دخترونه وایستادید؟
م:بابا این مدرسه تا دیروز پسرونه بود!ایناها رو تابلوشم نوشته.
گ:اصلا چرا رفتید بالای نیمکت نشستید؟
شهرام:سرکار می خوای گبر بدی چرا دنبال بهونه می گردی،خب نیمکت گلی بود.
گ:پررویی نکنید ،می دم پدرتونو در بیارن،اصلا هر سه تا بیایین بالا!می برمتون آدمتون می کنم!
( در یه لحظه محمد وشهرام مثل اسب دویدند طرف ماشین،محمد درماشینو باز کردهردو انگار که یه دخترروی صندلی عقب دراز کشیده باشه،شیرجه زدند تو، که سرشون خورد به هم
و محمد هم تعادلشو از دست داد وخورد به در)
محمد:چی کار می کنی ؟مگه تا حالا ماشین ندیدی اینقدر هل می زنی؟
شهرام:نه،که تو تا دیروزدهاتتون دنبال ماشین می دویدی،داد می زدی،فکر می کنی همه مث خودتند.سرکار می خواست بیاد تهرون،با الاغ اومده بود،الان می گه بچه تهرونم
(گشتی که انتظار داشت ما شروع کنیم به التماس کردن و گریه زاری راه بیندازیم و آخرش هم چند تا هزاری ناقابل بذاریم کف دستش از اینکه بچه ها سر سوار شدن ماشین گشت سرودست
می شکونند، بیشتر شاکی شد!)
گ:د جون بکنید بیاین بالا
(من که به زور جلوی خنده مو گرفته بودم ،رفتم وسط نشستم و بچه ها دو طرف کنار پنجره)
(ماشین راه افتاد )
گ:چی کاره اید؟
(من به بچه ها نگاه کردم،دیدم هر دو سر شونو از پنجره کردند بیرون و دارند چرق؛چرق تخمه می شکونند)
ا:دانشجو
کدوم دانشگاه؟
ا :علم وصنعت
گ:رشته تون چیه؟
(من که حس می کردم مثل فیلما باید اطلاعات غلط بدم):
متالوژی
گ:متالوژی چیه؟
ا:یعنی مواد
گ:همین دیگه دختربازی که می کنید،رشته تونم که مواده،پس فردا مواد درست می کنید ،جوونای مردمو معتاد می کنید!
(من که با شنیدن این حرفا دو تا شاخ کوچولو رو سرم سبز شده بود،یه نگاه به بچه ها انداختم،دیدم دلشونو گرفتن،سرشون هم بیرون از پنجره،آی می خندن،آی می خندن!
(آقا ،ما رو می گی؟خیلی ناراحت شدم!آخه یه ستوان نیروی انتظامی مملکت تو قرن بیستم(اون موقع هنوز قرن بیستم بود!آی جوونی کجایی که یادت بخیر! )به رشته مواد بگه قاچاقکشی؟موادیا برید خودتونو دار بزنین!!!!!!!!!!
خلاصه حس ترحم ما به جوش اومدوپیش خودمون زمزمه کردیم که :
بد بخت آنکه دارای عقل شد.........خوشبخت آنکه کره خر آمد،الاغ رفت!
الحدیث وجدان بیدار ما به ما نهیب زد که:ای افشین،چو بینی که نابینی و چاه است ........اگر خاموش بنشینی ،گناه است!وچنین بود که شروع کردیم به توضیح رشته مواد و کاربردهای آن در صنعت فوق پیشرفته ایران وتازه رسیده بودم به ساختار متالوژیکی فلزات! (آخه،علم مواد رو تازه پاس کرده بودم) که یهو ماشین زد روترمز!)
گ:پیاده شین!
(نگاه کردم ،دیدم جلوی در جنوبی دانشگاهیم،آخه کلانتری یه ختابون بعداز در جنوبیه)
{هر سه پریدیم پایین}
ا:دست شما درد نکنه جناب سروان!
شهرام:سرکار شما هر روز این ساعت از پارک بر می گردید طرف دانشگاه؟
م:بجه ها بذارید من حساب می کنم!
گ:(با فریاد) گگگگگگگگگگگگگگممممممممممممممم ششششششششیییییییییییییییید!!!!!!!!
رویایی روببین که می خوای
.جایی برو که دوست داری
.چیزی باش که می خوای باشی
چون فقط یک جون داری و یک شانس
! برای اینکه هر چی دوست داری انجام بدی
نظر بدهید
دخترک شیطون در مورد جمع کردن عروسکهای باربی و اینکه اگه یه روز مجبور بشه از بین عروسکهاش چند تا روانتخاب کنه،چی کار می کنه،مطلبی نوشته.تو صفحه نظر خواهی وبلاگش مطلبی نوشتم که اینجاهم می آرم:
قضیه عروسکهای باربی وانتخاب از بینشون چیزتازه ای تو این مملکت نیست،مثل ویدئو وماهواره و موسیقی وشطرنج وپاسوروهزاران چیز دیگه است که اول باهاش مخالفت" کردندوبعد........
اما ما هم یادمون باشه که خیلی ها تو این مملکت مجبورنداز بین بچه هاشون یا از بین عشقشون و زنگیشون یکی روفدا کنند،یکی رو انتخاب کنند!
خیلی ها مجبورند شرفشونو،مردونگی شونو،عزت وهمه چیزشونو پای این انتخابها بگذارند.
یادمون باشه شاید یه روز ما هم مجبور بشیم بین اسماعیلمون و خودمون یکی رو انتخاب کنیم!
نظر بدهید
خدایا به من زیستنی عطا کن
که درلحظه مرگ بربی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
ومردنی عطا کن
که بر بیهودگیش سوگوار نباشم،برای اینکه هرکس آنچنان می میردکه زندگی می کند.
خدایا تو
چگونه زیستن را به من بیاموز،چگونه مردن را خودخواهم آموخت.
خدایا رحمتی کن
،تاایمان نان ونام برایم نیاورد، قدرتم بخش تا نانم را وحتی نامم را درخطر ایمانم افکنم، تااز آنهایی باشم که پول دنیا را می گیرند وبرای دین کار می کنند نه از انهاییکه پول دین را
.می گیرند و برای دنیا کار می کنند
اینها سخنان مردی است که این روزها سالروزهبوط اورا می گذرانیم.آری!دکتر علی شریعتی،مردی که بدون شک یکی از تاثیر گذارترین چهره ها در عرصه اجتماعی -مذهبی و حتی تاریخی در ایران است.سخن گفتن از چون اوبرای چون منی یسیار سخت و دشوار است که او دریایی از عشق و ایمان وعلم بود ومن در برابر عظمت و اخلاص این دریا هیچ!
آشنایی من بااو از "کویر" آغاز شد در عنفوان نوجوانی.زمانیکه من تشنه آموختن و خواندن بودم وجویای حقیقت.دورانیکه "کمدی الهی"دانته ،"جنگ وصلح" تولستوی و"اعترافات" ژان ژاک روسوو... برایم سر گرمی چند ساعته وگاه چند روزه ای بیش نبودند،بسیاری کتابها را برزمین نمی گذاشتم مگر آنکه تمامش کرده باشم.اما کویر حکایت دیگری بود!کویر روحم را به صحرای خشک و سوزانی برد که انتها نداشت.در کویر باید آهسته گام برداری وبسیار مراقب!کویر شنهای روان بسیار دارد که تو را به عمق هستی و وجود می برد. که اگر دل نسپاری به سخنان کاروانسالارش راه از بیراهه نتوانی شناخت.آفتاب سوزان کویر نه جسم را که روح را می سوزاند.لاجرم بایست زود به زود دست از سفر در کویر برداری وبه کنج سایه ای ،آهسته بخزی تا خستگی سفری طاقت فرسا از دل وجان به در کنی وبیندیشی که از کجاآمده ای،آمدنت بهر چه بودو به کجا می روی آخر؟
تا بدانی که عشق مرکب حرکت است،نه مقصد حرکت!تا بدانی که انسان بودن وماندن دراین دنیا چه دشواراست و چه رنجی می بردآنکس که انسان است واز احساس سرشاراست وباز به حرکت درآیی و چون ویرژیل به سفرادامه دهی و برزخ وبهشت و دوزخ را به چشم ببینی واز "بودن" به" شدن" برسی!
آری!کویر عصاره شریعتی است،خلاصه کلام مردی که ایمان و علم و عشق رادر هم آمیخت وزرو زورو تزویررا برای همیشه تاریخ به مبارزه فرا خواند وگلوی خویش را سوتکی ساخت برای آشفته ساختن خواب خفتگان و دین داران دنیا پرست!مذهب را علیه مذهب برای ارائه تصویری نو از دین به کار بردو دین روضه خوانی را به دین روشنفکری
و "روشنگری و"شهادت"و"جهادو شهادت"مبدل کرد ،به مه آموخت که" از کجا آغاز کنیم "و "مسئولیت روشنفکر آزاد "چیست وانسان آزاد کیست و"آزادی انسان " چیست ؟چهره ای
جدیداز "ابوذر"و"حر"به ما نمایاندکه شایسته تقدیربودند نه ترحم!به ما آموخت تفاوت "تشیع سرخ وتشیع سیاه "راویادداد که ایستادن بر فلان پله به هنگام حج و ورد خواندن برای مال و ثروت ،"نیایش "نیست واشک ریا بر حسین علی ریختن شوینده گناهان نیست که خداوندظلم و ستم بنده در حق غیر را نخواهد بخشید.
باری!او بسیار گفت و ما شنیدیم!بسیار گفت و ما نشنیدیم!وبسیار شنیدیم وفراموش کردیم!که بسیار فراموش کاریم وناسپاس و بسیار سعی کردیم که نام و اندیشه او را از ضمیر و تاریخ این مرزو بوم پاک کرده یا به تباهی بکشیم،غافل از اینکه:
با خود، به خودی متحول می شویم و به خود تبدیل می گردیم،رها ازچارچوب های داوری ازدیگران به ما رسیده،خودبخودی ،آزادی شخصی مارا در پی داردو این زمانی است که با واقعیت روبرو می شویم،آن را می شکافیم وبر اساس آن رفتار می کنیم.زمان کشف واکتشاف ،زمان تجربه کردن و زمان ابراز خلاق است.(ویولا اسپولین)
دخترک شیطون نوشته اگه این ترم افتاد تقصیر کره است،چون اون اول طرفدار کره بودبعد طرفدار ایتالیا شد،دوباره طرفدار کره شد،بعد دوباره.........منم براش نوشتم:
دختر جون حرف این ملت الکی خوش رو گوش نکن.می خوای درس بخونی که چی بشه؟هان؟خودتو که بکشی24ساعته درس بخونی،اینشتن هم که بشی ،آخرش می شی من!!!!!!!!
بابا جون ما چه گلی به سر خودمونو دیگران زدیم که تو می خوای بزنی؟تو این مملکت آخروعاقبت قشر تحصیل کرده،جز بدبختی و فلاکت وناله وآه وافسوس نیست!
سایت اکسیر هم لطف کرده وبه ما لینک داده!معرفت حکم می کنه،من هم به اکسیر زیبا لینک بدم.اما چکنم؟چه کنم که دست کوتاه است و خرما برنخیل!!!!جماعت وبلاگ نویس وتارنما نویس وتارزن!)من همینجا از پشت این تریبون،به شما اعلام می کنم،یه جوونمردی پیدا بشه وبه ما بگه چطور به این ملت بامرام حال(برداشت بد نکنید! منظورم همون لینکه!
خب ،ببم جان اون" گست بوک" رو با هزار زحمت وبدبختی و فلاکت گذاشتیم اون پایین که یه نظری ،پیشنهادی،پس نهادی،کمکی،چیزی توش بندازید ،آخه!!!!!!!فقط معرفتی،مرامی،فحش ندید!
د بی انصاف لااقل بگو جیران!!!!!!!
بالاخره لیست آقای درخشان به روز شد،جارجی هم مارو معرفی کرده،ولی نمی دونم چرا هردفعه آدرس منو اشتباه می ده،هوم؟بابا جان جارچی عزیزتو که خرس مهربون نیستی هی مردمو می کوبی به درودیوار!حیف نیست؟حیف نیست جارچی به این خوشگلی !به به چه پری ،چه بالی !چه جارچی خوش آهنگی!
اما بابا جونا به پیر به پیغمبر آدرسه ما افشین -خان نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آدرس ما افشین (آندر لاین)خان است.می گی نه از 118بپرس!
نظربدهید
خدایا رحمتی کن تا ایمان نان ونام برایم نیاورد،قدرتم بخش تا نانم راوحتی نامم را درخطر ایمانم افکنم تاازآنهایی باشم که پول دنیا را می گیرندوبرای دین کار می کنند نه از آنهائیکه پول دین می گیرندوبرای دنبا کار می کنند.(دکتر علی شریعتی)
دنبال نگاهها نرو،چون می تونن گولت بزنن،دنبال دارایی نروچون کم کم افول می کنه،دنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی،چون با یه لبخند می شه یه روز تیره رو روشن کرد.کسی روپیدا کن که تورو شاد کنه!!!!!!!
آخرین حرف بامزه ای که شنیدم اینه:
موسیقی محبت بین زن وشوهر را از بین می برد!!!!!!!!!!!!!!!!!
با شنیدن این حرف یاد حکایتی از گلستان سعدی افتادم،سعدی درحال سفر با یه کاروان بوده که یه بچه خوش صدای عرب شروع به آواز خوندن می کنه وشعر بسیار زیبایی رو می خونده جوری که نه تنها مسافرها بلکه شترها و حیوانات همراه کاروان هم به وجد می آن وسر حال می شن.در این بین آدم خشک مذهبی که در کاروان بوده اخم وتخم می کنه و شروع می کنه به غرغر کردن.سعدی هم بر می گرده و بهش می گه:
اشتر به شعر عرب به حالت است وطرب............گر ذوق در تو نیست،کژطبع جانوری!
کیهان لندن این هفته ودو هفته قبل گزارشی ارائه کرده از آلودگی آب سد لتیان ازطریق ورود مستقیم ادرار و مدفوع هزاران تن ساکنان پادگان لشگرک ! ازآنجا که این سد آب آشامیدنی جمعیت انبوهی از ساکنان شرق و شمال تهران را تامین میکند این امر باعث شیوع بیماریهای انگلی و عفونی فراوانی از قبیل خصبه ووبا،اسهال و هپاتیت و... جمعیت زیادی از مردم تهران شده است.همچنین ادعا شده که با مرا جعه به محل پادگان در نزدیکی محل سد ازدور و از پشت سیمهای خاردار لوله قطوری که با دبی بالا فاضلاب را وارد یک حوضچه وسپس وارد آب سد می کنه را می توان مشاهده کرد.
من که از وقتی ابن مطلب رو خوندم حال خیلی بدی پیدا کردم ؛اگه کسی از دوستان در این باره اطلاعاتی داره یا می تونه به محل سد بره وقضیه رو بررسی کنه به ما هم اطلاع بده،ممنون می شیم.
امروز بعدازظهر ما هم گذشت به وب لاگ خونی،اونهم حدود 4ساعت!!!!!!!خوب خودمونو الکی الکی معتاد کردبم رفت پی کارش!(چی گفتم از خستگی؟!)هنوز عادت نکردم به نوشته جات جالب دیگران لینک بدم،به هر حال نتیجه اش چی شد؟کمی ازنوشته های خروس خندیدم؛از نوشته های یکی دیگه غمگین شدم،کمی هم شعروخاطرات عاشقانه واظهارنظرهای سیاسی ومطالب سکسی به خورد خودم دادم.
نتیجه:یه جفت چشم خسته وخونگرفته،یه مخ تاب برداشته ویه کله داغ کرده!خودم هم هیچی ننوشتم.خلاص!
اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی،تضمینی بر این نیست که اون هم این کارروبکنه پس انتظارعشق متقابل نداشته باش.فقط منتظر باش تااینکه عشق آروم، توقلبش رشد کنه واگه اینطور نشد،خوشحال باش که توی دل تورشدکرده.
بهترین ساعات عمرم ،مواقعی بوده که درآغوش طبیعت بودم،اغلب تنهاوگاهی هم همراه دوستی که وجودش برای آدم بارنباشه، یار باشه.مواقعی تو زندگی هست که نشستن کنار یه رودخونه خروشان وگوش دادن به "صدای پای آب"یابالاکشیدن ازکمرکش یه کوه بلند، دم غروب ،آنهم یکه وتنهادر برابر عظمت دلهره آور یه کوه به آدم زیباترین احساسهاو قشنگ ترین لذتها رو می ده که تو دنیا با هیچ لذت و هیچ حس دیگه ای قایل مقایسه نیست!!
چند روز پیش،زیباکنار ،کناردریا یکی دیگه از اون حسهای قشنگ سراغم اومد.وقتی که دریا رو نگاه می کنی ،تاافق دریا،تا بی نهایت آبی!اونقدر آبی که آبی دریاو آبی آسمون به هم می رسند ویه خط می شوندو می رند تا بی نهایت .
دم غروب کنار دریا، همه چیز اما با هم قاطی می شه وقتی که خورشید خودش رو می اندازه در آغوش دریا!گویی خورشید می خواهد صورتش رو، که نه دلش! رو، زخمی از زخمهای زمانه در آبی بیکران بشوره وپاک کنه !اونجاست که آبی دریا کدر می شه وطلایی خورشید نارنجی می شه ونارنجی تبدیل به خون می شه و اونقدر خون خورشید به دریا می ریزه که خورشید تموم می شه!!!!!!!
خدایا !گاهی از خوندن بعضی جملات چنان از خودم بیخود می شم،چنان بغض گلوم رو فشار میده،جوری مو به بدنم سیخ می شه که حس می کنم دارم آب می شم،دارم جاری می شوم،روان وپر شتاب چون سیلی از اشک!یه وجد می آیم از احساس اون نویسنده یا شاعرومثل خدا به آفرینش انسان افتخار می کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وقتی که این جمله رو در اتوبیوگرافی تار نمای زهرا خانم خوندم غرق شعف شدم .فکرکنم این جمله از معدودمردان بزرگ روزگار ما یعنی شریعتی باشه:
خداوندا تو می دانی که انسان بودن وماندن دراین دنیا چه دشواراست!چه رنجی می بردآنکس که انسان است واز احساس سرشاراست.........
در عوض وقتی می خونم یه دانشجوکه باید مظهر تفکروتعقل ومنجی جامعه از بن بستهاوجمودهای فکری باشه،خواهر خودش رو به دلایل احمقانه می کشه،بدنش رو مثله می کنه وبادستهای خودش اون رو تکه تکه می کنه ،سر خواهرش رو(کسیکه یه عمر باهاش بزرگ شده،کسیکه یه عمر باهاش نفس کشیده رو )از تن جدا می کنه وبعد می بره می اندازه ته یه قنات!
یا پدرو مادری که بچه شون رو پاره تنشون رو شکنجه می دهند وبا دستهای خودشون یه طفل معصوم رو می کشندیا زن یا مردی که همسرشون رو کسی رو که زندگی و هستی و روح وتنش رو با اون قسمت کرده رو می کشه یا حتی،حتی کسی که یک بیگانه،رو یه انسان رو از زندگی ،از حق نفس کشیدن،حق زیستن،حق بودن محروم می کنه!دردتمام وجودم رو فرا می گیره،انگار،انگار که با مته دارند زنده زنده مغزم رو سوراخ می کنندوتمام استخونهای تنم ازدردتیر می کشه وعرق مرگ اندامم رو سرد می کنه!دوست دارم داد بزنم و هوار بکشم و همه چیز رو بهم بزنم.راه بیفتم برم تو خیابون خفت تک تک کسایی روکه مسئول این جامعه لعنتی اند رو بگیرم همه این چیزها رو بهشون نشون بدم .نشون بدم اون دختری رو که از زور فقروفلاکت رفته فاحشه شده!اون پسری رو که از روی بیکاری قاچاقچی و معتاد شده!نشون بدم جامعه ای رو که ساختندپرازقتل وغارت وتجاوزو فحشا.پاکترین آدماش اهل تزویروریا!وبهشون بگم که شما تو همه این لجنها و کثافتها سهیم وشریکید!!!!!!!!!!!!!
خدایا چرا اینقدر آدمها رو متفاوت آفریدی؟خدایا چطور یه نفر رو آنقدر بالا می بری که زمین وآسمانها بهش سجده کنند ،یه نفر رو هم اونقدر پست که از درنده ترین حیوانات هم درنده تر باشه!
الهی!چگونه زیستن را به من بیاموز،چگونه مردن را خود مواهم آموخت!!(شریعتی)
به نظر من بعضی جملات یا شعرها به اندازه یه دنیا ارزش دارند ،اصلا خودشون یه دنیاهستند.به نظر من یه عمر می شه با یه جمله زندگی کرد،بهش فکر کردو ازش خسته نشد!!!من همیشه به این کلمات قصارعلاقه داشتم ودارم.شاید چند صد مرتبه بعضی از اونهارو برای خودم تکرار کرده باشم وهر دفعه،بیشترازدفعه قبل از اونها لذت برده باشم.مثلا همون شعر سوتک دکتر شریعتی رو که قبلا نوشتم.خودش یه ایدئولویه،یه تفکره!
به همین خاطراز امروز دوست دارم گهگایی از این جملات اینجا بنویسم.
بالاخره بعد از جند ماه یه وقتی پیدا کردیم بریم شمال.باباکپک زدیم از بس اومدیم سر کار !!!!!!هی هرروزهرروزکله سحر پاشو بیا سرکار تا کی؟تا بوق سگ!اونم چی؟هی بشین پای کامپیوتر وایتترنت کارکن ،گاهی اوقات هم،البته فقط گاهی اوقات یه شویی،فیلمی از بچه ها بگیریم نگاه کنیم.خب آدم خسته می شه!!!نه،شما باشید خسته نمی شید؟آی،قربون آدم چیزفهم!هی به این رییس روسا می گیم بابا جون یه تنوعی چیزی آخه!گوششون بدهکار نیست.
حالاازشوخی که بگذریم،این چند ماه اخیرحسابی سخت گذشت و کاملا ما رو خسته کرد،واقعا یه مسافرت می چسبه!البته امیدوارم که بچسبه!
پس امشب پیش به سوی شمال تا دوشنبه!
این آقا نوید بحث قشنگی راه انداخته راجع به دوستی و حرفای قشنگی زده،ما هم می خواستیم به ایشون بگیم که:
رفیقان برسه نوعند گربدانی زبانیندوجانیندونانی
به نانی نان بده ازدربرانش زبانی رانگهداربازبانی
ولیکن یار دیگر رانگه دار به جانی جان بده تا می توانی
مدتیه دلم گرفته،دوست دارم مثل قدیما همش از خودم بنویسم،خودخودم!مثل اونوقتها که واسه دل خودم می نوشتم،شعر می گفتم وسبک می شدم،آروم می شدم از درد بودن،نبودن،شدن و
نشدن .اونقدر می نوشتم تا دلم خالی بشه از همه چیز!از وقتی از دانشگاه اومدیم بیرون ،نمی دونم یکهو چی شد که همه چی تموم شدوبه قول دکتر شریعتی سرمون رفت تو آخور زندگی.دیگه نه نوشته ای نه شعری........هیچ ،هیچ هیچ!حرفی هم اگه بود ازخودم نبود ازاجتماع بود واز سیاست یود.درد ما دیگه درد خودمون نبود درد همه یود درد اجتماعی بود به اسم ایرانی.این که ایران وایرانی چی بود و چی شدو چی به روزش آوردند!!!این شد که حالا هم که بعد از 4-5سال شروع کردیم به نوشتن تا دستمون می رسه به این کی برد لعنتی نمی دونم یکهو چی می شه که باز می زنیم به بیراهه.
خدا ،یا مارو از این مملکت نجا ت بده یا باز مارو از این مملکت نجات بده!
چقدر دلم می خواد برمی گشتم یه دوران دانشجویی ،به همون دانشگاه علم وصنعت خودمون.آخ که تا حالا اینقدر دلم برای دوران دانشجویی تنگ نشده بود !یادش بخیر دانشکده مکانیک،یادش بخیر ورودی دانشکده دو طرفش عین سکو بود،با بچه ها روی لوله سکو می نشستیم وهمدیگه رو دست می انداختیم ،جک می گفتیم واز همدیگه سوتی می گرفتیم.کافی بود یکی تو حرفاش یه چیزی رو اشتباه بگه،تا مدتها همون یه کلمه اشتباه واسه دست انداختنش کافی یود! یاد بهروزوشهروزو محمدوشهرام وبقیه بجه ها بخیر!آخ بچه ها کجایید که دلم فجیع هواتونو کرده!!!!!!!یادش بخیر 10-15نفری می رفتیم تریای دانشگاه،2 ساعت بچه ها تو سروکله هم میزدند تا یکی بره پول چایی رو حساب کنه،اونم چایی دونه ای 10 یا 20 تومنی رو!!!!!! یادش بخیر کلاس تعطیل کردنها!بیچاره استاد 5دقیقه که دیر می اومد کلاسش رو تعطیل می کردیم.بیچاره وقتی می اومدهر کی یه گوشه قایم می شدچند نفر کتابخونه ،چند نفر زیرزمین،بعضی بیرون دانشکده.خلاصه هر کی یه گوشه.گاهی بنده خدا ها می اومدند دنبالمون یا کسی رو می فرستادند که بیاین کلاس شروع شده.آدم اون موقع با شرایط بد دانشجویی هیچ وقت فکر نمی کنه یه روزی،روزگاری یه گوشه بشینه وافسوس دوران دانشگاه رو بخوره!!!حتی حاضرباشه همه چیزشوبده اما برگرده به اون دوران.
خب دیگه این خاصبت آدمیه که همیشه افسوس گذشته اش رو بخوره!!!!!!!!!!!!! غافل نشیم که مملکت ما هم جوریه که هر سال دریغ از پارسال!
بگذریم ،اما دانشجوها قدر این دوران رو بدونیدکه یکی از بهترین دوران زندگیتونه!
علم وصنعتی ها شما هم هر کجا که هستید خوش و خرم باشید!!!!!!!!!!!!!!! اگه دوست داشتید یه پیغام بدیدخوشحال می شم.
عزت زیاد
چند وقت پیش ترجمه ضرب المثلهای فارسی توسط یکی از دوستان برام فرستاده شد،فکرکنم کارآقای امیرعلی کیا باشه.
یه هر حال جالبه.اما خیلی جدی نگیرید!
1) I die for your height and top (Ghorboneh'ghado balat)
2) Ate my head (SaramO khord)
3) He has grown a tail (Dome dar avordeh)
4) On my eyes (Rooyeh cheshmam)
5) Light up my homework (Taklif-amo roshankon)
6) On the seed of my eyes. (royeh tokhmeh'cheshmam)
7) Don't hit yourself into left Ali Ave. (khodet roh beh kocheh alichap nazan)
8) To my death?(margeh' man)
9) I ate the ground and my father came out!(Khordam zamin Pedaram daar Oomad)
10) Take away the person that washes your dead body! (Moordeh Shoor-et-ro bebaran!)
11) Pull your carpet out of the water! (Geleemet ro as Ab bekesh!)
12) I'll hit you so hard that electricity will pop out of your eyes!
(Enghadr seft bezanamet keh bargh az cheshmAt bepareh!)
13) His/Her donkey passed over the bridge! (Kharesh as poel gozashteh!)
14) What kind of dirt should I put on my head?! (Cheh khaaky bar saram
bereezam?!)
15) Dear Slow stew! (Khooresht-eh-fessenjoon!)
16) The neighbor's chicken is a goose! (Morgh'e-hamsaayeh Ghaazeh!)
17) Marriage is an uncut watermelon! (Ezdevaj hendooneh'e nabooreedehast)
18) Happiness has been hitting you under the belly! (Khooshie zadeh zire delet)
19) Don't drop worms! (Kerm nareez!)
چند روز پیش درمورد نفت دریای خزر وسیاست ایران و کشورهای آسیای میانه مطالبی نوشته بودم،برای اینکه بیشتر بفهمید دنیا دست کیه و چقدر سیاستهای کشورمون ابتداییه ودر واقع دولت وملت ما چقدر از قضیه پرتند وسیاستهای دنیا به دست چه کسانی است،به مقاله ای که تازه به دستم رسیده توجه کنید.
ابن مقاله حقایق جالبی رو روشن میکنه،حتما بخونیدش!
Subject: Oil negotiations
'It is the Oil, Stupid!'
By Joseph Clifford
JAMES TOWN, Rhode Island - The Russians got into their Vietnam
right
after we got out of ours.
We supported Bin Laden and the Taleban for years, and viewed them
as
freedom fighters against the Russians.
As late as 1998 the US was paying the salary of every single
Taleban
official in Afghanistan.
There is more oil and gas in the Caspian Sea area than in Saudi
Arabia,
but you need a pipeline through Afghanistan to get the oil out.
UNOCAL, a giant American Oil conglomerate, wanted to build a 1000
mile
long pipeline from the Caspian Sea through Afghanistan to the
Arabian
Sea.
UNOCAL spent $10 billion on geological surveys for pipeline
construction, and very nicely courted the Taleban for their
support in
allowing the construction to begin.
All of the leading Taleban officials were in Texas negotiating
with
UNOCAL in 1998.
1998-1999 - The Taleban changed its mind and threw UNOCAL out of
the
country and awarded the pipeline project to a company from
Argentina.
John Maresca, vice president of UNOCAL, testified before Congress
and
said no pipeline until the Taleban was gone and a more friendly
government was established.
1999-2000 - The Taleban became the most evil people in the world.
Niaz Naik, a former Pakistani Foreign Secretary, was told by
senior
American officials in mid-July that military action against
Afghanistan
would go ahead by the middle of October. Isn't that strange?
Sept. 11, 2001 - WTC disaster.
Bush goes to war against Afghanistan even though none of the
hijackers
came from Afghanistan.
Bush blamed Bin Laden but has never offered any proof saying it's
a
"secret."
Taleban offered to negotiate to turn over Bin Laden if we showed
them
some proof. We refused; we bombed.
Bush said: "This is not about nation building. It's about getting
the
terrorists."
We have a new government in Afghanistan.
The leader of that government formerly worked for UNOCAL.
Bush appoints a special envoy to represent the US to deal with
that new
government, who formerly was the "chief consultant to UNOCAL."
The Bush family acquired their wealth through oil?
Bush's secretary of interior was the president of an oil company
before
going to Washington.
George Bush Sr. now works with the "Carlysle Group" specializing
in
huge oil investments around the world.
Condoleezza Rice worked for Chevron before going to Washington.
Chevron named one of its newest "supertankers" after Condoleezza.
Dick Cheney worked for the giant oil conglomerate Haliburton
before
becoming vice president.
Haliburton gave Cheney $34 million as a farewell gift when he left
the
company.
Haliburton is in the pipeline construction business. Isn't that
strange?
There is $6 trillion worth of oil in the Caspian Sea area.
The US government quietly announced on Jan 31, 2002 that we will
support the construction of the Trans-Afghanistan pipeline.
President Musharraf (Pakistan), and interim leader Karzai,
(Afghanistan
- UNOCAL) announce agreement to build proposed gas pipeline from
Central
Asia to Pakistan via Afghanistan. (Irish Times 02/10/02)
Could this be an oil thing?
Mr. Joseph Clifford also contributed this article to Media
Monitors
Network (MMN)Andraos Associates
4 Temple Sheen
London SW14 7RP www.andraosassociates.com
020 8876 1100 T
020 8876 3150 F
0آلمان8-عربستان
کو تاه و خوشایند!!!!!!!!!!!
این نتیجه اگه ایرانیها رو بیشترازآلمانها خوشحال نکرده باشه،کمتر هم خوشحال نکرده!بین 40-50نفری که در طول بازی اطراف من بودند،تقریبا همگی از صمیم قلب دوست داشتند که آلمان ،عربستان رو بایه نتیجه سنگین شکست بده و به اصطلاح سوراخ سوراخش کنه و پوز عربها حسابی کش بیاد !!!به جرات می تونم بگم که بعد از جرمنها، ایرانیها تو دنیا از سایرملل بیشتر ازاین نتیجه خوشحال شدند!!!
جالبه نه؟ایرانیها وعربها چشم دیدن هم رو ندارند،ماازاونها متنفریم ،اونها هم ازما.خب دیگه دل به دل راه داره!اونوقت آقایون صبح تا شب ماتحت مبارکشون رو می زنند زمین که یه جوری ماروـ نمی دونم به خاطر دین ومذهب مشترک ـ وصل کنند به این اعراب سوسمار خور.
یکی نیست بهشون بگه بابا جون 23 سال نفت این ملت رو مفت ومجانی دادبد به سوریه که از شما حمایت کنه،آخرش چی شد؟ همین 1ماه پیش در اجلاس وزای خارجه کشورهای عربی ،سوریه به همراه سایر کشورهای برادرومسلمان ،قطعنامه ای بر علیه ایران واسراییل صادر کردند و خواستار تخلیه اراضی فلسطینی و سه جزیره تنب کوجک وبزرگ توسط اسراییل وایران شدند! و این شست بزرگی بود که توسط اعراب وبخصوص کشور دوست و برادر سوریه یه رژیم عرب پرست ایران و به خصوص ملت بزرگ !وفهیم؟ایران(البته بقول رییس جمهور محبوب!و اصلاح طلب!!؟ )نشان داده شد.
بله به همین سادگی!!!!!!!!!ایران و اسراییل از نظر اعراب نه تنها با هم هیچ تفاوتی ندارند بلکه به زودی شاهد به رسمیت شناخته شدن اسراییل توسط اعراب خواهیم بود.آآآآآآآآآآآآآآمممممممممممممممما این اعراب پاپتی هیچگاه احساس خوب ودوستا نه ای نسیت به ایران وایرانی نداشته و نخواهند داشت.
بگذریم که دلم نمی خواهد بیش از این شیرینی این شکست رو با این حرفها به کام خودم و شما زهر کنم که به قول شاعر(البته یزدگرد غلط کرد وقتی نامه پیامبر رو دریافت کرداین شعر رو سرود! بدینوسیله هر گونه ارتباط نویسنده با خاندان ساسانی و همچنین ارتداد اینجانب تکذیب می شود!!!!!!!!!!!!!!!!!!)
ز شیر شتر خوردن وسوسمار عرب رابه جایی رسیده است کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو