مدتیه دلم گرفته،دوست دارم مثل قدیما همش از خودم بنویسم،خودخودم!مثل اونوقتها که واسه دل خودم می نوشتم،شعر می گفتم وسبک می شدم،آروم می شدم از درد بودن،نبودن،شدن و
نشدن .اونقدر می نوشتم تا دلم خالی بشه از همه چیز!از وقتی از دانشگاه اومدیم بیرون ،نمی دونم یکهو چی شد که همه چی تموم شدوبه قول دکتر شریعتی سرمون رفت تو آخور زندگی.دیگه نه نوشته ای نه شعری........هیچ ،هیچ هیچ!حرفی هم اگه بود ازخودم نبود ازاجتماع بود واز سیاست یود.درد ما دیگه درد خودمون نبود درد همه یود درد اجتماعی بود به اسم ایرانی.این که ایران وایرانی چی بود و چی شدو چی به روزش آوردند!!!این شد که حالا هم که بعد از 4-5سال شروع کردیم به نوشتن تا دستمون می رسه به این کی برد لعنتی نمی دونم یکهو چی می شه که باز می زنیم به بیراهه.
خدا ،یا مارو از این مملکت نجا ت بده یا باز مارو از این مملکت نجات بده!