خبر دردناک پر کشیدن کلاغ سیاه راامروز از دوست عزیزم نوید شنیدم .برایم باور کردنی نبود گمان کردم که به اجبار رخت بر بسته ، اما از وب لاگها فهمیدم خود خواسته بال گشوده و لعنت فرستاده بر "کسی که بالش را ببندد"!
باری!به همین سادگی!به سادگی شنیدن بک خبر:"کلاغ سیاه مرد"
به سادگی نوشتن یه جمله در یک وب لاگ:"کلاغ سیاه پر!"
همین! اما پشت همین خبر کوتاه،در پس این جمله که از بازیهای دوران کودکی همه ما به استعاره گرفته شده دنیایی از یاس و ناامیدی، خستگی و پریشانی وکوهی از رنج و محنت و دریایی از احساسات رنجیده و خاطری گرفته از من و توواو، ما و شما و ایشان و حتی خود نهفته است ! آنکه دیروز به طنز می خنداندمان امروز به جد به یقینمان رسانده است که"آنکه می گرید بک درد دارد وآنکه می خندد هزار و یک درد "و این میان آنکه می خنداند رنج کشیده ای است که نوشدارویش را در کاستن آلام دیگران جستجو می کرد و بس! و او را یارای گفتن و کس را توان شنیدن این همه درد نبود!!!
غمی دردل نهان دارم اگر گویم زبان سوزد
اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
کلاغی که تا دیروز در جمع ما "تهمت و بهتان" میزد و نقش کلاغ سیاه قصه های مادر بزرگ را در وبلاگستان بازی می کرد و خبر چینی می کرد و داد و هوار سر می داد که "آی
ملت!..." و خبرها و شایعات را در گوشمان غار غار می کرد،این بار نه با شایعه که به جد ! ونه با حرف که با عمل!و نه با خبر که بیخبر! انذارمان داد که
چه نشسته اید که دنیاتان ارزش زندگی که هیچ،ارزش غار غار کردن هم ندارد و مال دنیا را به ثروتمندان خودپرست و قدرت را به حکام جور و ظلمی که او را از شهر و دیار خویش راندند و یکه و تنها آواره شهر و مردمانی نمودند که با آنان انسش نبود، ولذات دنیا را به لذت طلبان و بالاخره وبلاگش را به آنان که به این دنیای مجا زی دل بسته اند سپرد و رفت که رفت!
باری!کلاغ سیاه وبلاگستان،چون "عقاب" ناتل خانلری ـکه دروصف خودکشی صادق هدایت سروده شد ـ پر کشید تا زاغهای دل بسته به مرداردنیا وخوکرده به هرخفت و خواری برای "بودن" را
بیاموزد که:
من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی
گر در اوج فلکم باید مرد
عمر در گند بسر نتوان برد
شهپر شاه هوا اوج گرفت
زاغ را دیده بر او ماند شگفت
سوی بالا شدو بالاتر شد
راست با خط فلک همبر شد
لحظه ای بعد بر آن لوح کبود
نقطه ای بود و سپس هیچ نبود!!!
روحش شاد
به یادش بنویسید!
امروز دومین سالگرد ازدواج ماست و من بی نهایت خوشحالم و به همون اندازه گرفتار!باید سفارش گل و کیک بدم و هدیه مناسبی رو که هنوز نتونستم پیدا کنم! رو بخرم !تازه باید قبل از ظهر برم ماموریت تا چالوس و بعداز ظهر برگردم برم یه مجلس ختم !!!(شانس رو می بینید،اونهم تو چنین روزی!)بعدش هم برم خونه لباس عوض کنم وبرم دنبال یار مهربان!
تازه الان داره می زنه بسرم یه مراسم سوپرایز ترتیب بدم برای شام!
اونوقت با این همه کار نشستم اینجا دارم وب لاگ می نویسم،فقط ابن دو تا عکس خوشگل رو تقدیم کنم به همسر عزیزم و برم:
در هر حرفه ای که هستید نه اجازه دهید که به بدبینی های بی حاصل آلوده شوید و نه بگذارید بعضی لحظات تاسف آور که برای هر ملتی (وبرای هر فردی )پیش می آید ، شما را به یاس و ناامیدی بکشاند.در آرامش حاکم بر آزمایشگاهها، کارگاهها و کارخانه هایتان زندگی کنید.نخست از خود بپرسید من برای یادگیری و خودآموزی چه کرده ام؟ سپس همچنان که پیشتر می روید بپرسید من برای کشورم چه کرده ام واین پرسش را آنقدر ادامه دهید تا به این احساس شادی بخش و هیجان انگیز برسید که شاید ، شاید سهم کوچکی در پیشرفت و اعتلای بشر داشته اید.اما هر پاداشی که زندگی به تلاشهایمان بدهد یا ندهد، هنگامی که به پایان تلاشهایمان نزدیک می شویم همه ما باید حق آن را داشته باشیم با صدای بلند بگوییم من آنچه در توان داشته ام انجام داده ام.
زن ها و مردها:
مردها کلا به سه گروه اصلی تقسیم می شوند:
گروه اول مردهایی هستند که دوست دارن خودشونو بدبخت کنند!این دسته از مردان می رند زن می گیرند!!(دیگه خودتون تا آخرشو بخونین!!!)
گروه دوم مردهایی هستند که دوست ندارن خودشونو بدبخت کنند، ولی تا چشم باز می کنن می بینن سه ، چهار بچه مردم رو بدبخت کرده اند!این گروه میرن کشیش کلیساهای کاتولیک میشن!!!
آخرین گروه هم مردانی هستند که میرن زن میگیرن،بعدش باز هم میرن زن میگیرن،اونوقت میرن یه زن دیگه هم میگیرن ویه دوجین هم صیغه می کنند! این گروه میرن فقیه میشن و مرجع تقلید!
واما زنها کلا به پنج گروه تقسیم میشن:
گروه اول زنهایی هستند که مردها رو بدبخت می کنن!
گروه دوم زنهایی هستند که اشک مردها رو در میآرن!
گروه سوم زنهایی هستند که که جون مردها رو به لبشون میرسونن!
گروه چهارم زنهایی هستند که کاری می کنند که مردها روزی 18 بار(میانگبن)آرزوی مرگ کنن!
گروه پنجم زنهایی هستن که به اشتباه فکر می کنن جزو هیچکدوم از گروههای بالا نیستند(ولی هستند!!!)
حالا بی زحمت یکی به ما بگه کی بود میگفت زن های ایرانی در جامعه ما نقش چندانی ندارند؟
نظر بدهید
پریروز بعدازظهر که با منزلمون تماس گرفتم،برادرم گوشی تلفن رو برداشت اما حالش گرفته تر از اونی بود که بتونه با من صحبت کنه!بعد که از مادرم ماجرا پرسیدم،متوجه شدم که تو این دوروزی که من منزل نبودم خبرای بدی برایش آوردند.سه نفر از دوستان هم باشگاهیش برای غار نوردی رفته بودند به غار پراو.اما یکی از آنها که خانمی بوده هنگام بالا رفتن از چاه هجدهم سقوط میکنه و متاسفانه علیرغم تلاش و احیاء توسط همراهان، فوت می کنه . بالای چاه هجده ، یک نفر دیگه هم دچار ایست قلبی می شه و متاسفانه تلاشهای نفر سوم هم به جایی نمی رسه و او هم فوت می کنه. نفر سوم هم مقداری از راه رو طی می کنه ولی به خاطر ضعف روحی و جسمی درحالت اغماء فرو می رود.
ازآن طرف گروه اولی که چند ساعت جلوتر از این گروه بوده ، وقتی با تاخیر زیاد(حدود 30ساعت) گروه دوم مواجه می شود، در حالیکه در دهانه غار منتظر بودند پنج شنبه 18مهر ساعت 4 بعداز ظهربا باشگاه دماوند تماس می گیرند و خبر تاخیر طولانی گروه دوم را می دهند.
همان شب در محل باشگاه جلسه اضطراری تشکیل و تیم 6نفره نجات عازم کرمانشاه می شوندو از طرف دیگر با هیات کرمانشاه هماهنگ می شود و صبح جمعه ساعت شش صبح تیم اعزامی از تهران به همراه کوهنوردان کرمانشاهی عازم غار پراو می شوند و ساعت 11ظهر عملیات نجات آغاز می شود .دو تن از کوهنوردان کرمانشاهی وارد غار شده و در عرض دو ساعت به نفر سوم که بیهوش بوده ، می رسند. بلافاصله یک نفر مشغول رسیدگی به مصدوم می شود و نفر دوم به جستجوی بقیه گروه می پردازد که متاسفانه با پیکرهای بی جان آنان مواجه می شود.
از روز جمعه تا به امروز نفر سوم داخل غار تحت مداوا ومراقبت بوده و به علت تنگی مسیر امکان نجات وجود نداشته ولی خوشبختانه امروز نفر سوم به کمک امداد گران از مسیر گذشته و امروز سه شنبه 23 مهر حدود ساعت 18به وسیله هواپیما به تهران منتقل شده است.
خبر نجات نفر سوم (علی رحیمی) امروز در منزل ما که چند روزی است زیر سایه شوم این حادثه بوی غم به خود گرفته بود، اندکی آرامش به همراه اورد اگرچه اندوه از دست دادن ویکتوریا کیانی راد و امیر احمدی
بر هر کوهنورد و ورزشکار و حتی شنونده ای سخت و جانفزاست!
بدزمونه ای شده داداش،بد زمونه ای! اصلا می دونی چیه؟ دوره آخر زمونه! بیچاره پیره زنه، بیچاره!
چی شده؟دیگه چی می خواستی بشه.بهه ! میگه چی شده؟!می خواستی از این هم که هست بدتر بشه؟!نه،جون هر چی لوطیه!توبگو.
جون شوما آدم دیگه به چشاش که هچ!به اعمه هم دیگه نمی تونه اعتماد بوکونه!نه، دیگه نمیشه!
باز میگه چی شده؟بیچاره پیره زنه !جیگر آدم واسش کبابه!!!
این پیره زنه بود سر کوچه درختی.....آ -بارک الله همون که چند سال پیش شوهرش عمرش رو داد به شوما،همون که پارسال ته تاغاریش رو فرستاد خونه بخت،چند تا نوه تخس هم داره که جمعه ها که بچه هاش می آن پیشش ، کوچه رو رو سرشون می ذارن توله سگها!
آهان! همون. طفلکی دو،سه ماه پیش،می آد آخر عمری ثواب بوکنه،پا میشه میره کجا؟ مشهد.اون هم چی؟ تنها! تو راه، تو قطار،توکوپه اینها یه پیرمرده هم بود که با اینا چی ؟ همسفر بوده.خولاصه سرت رو درد نیارم اینا کمی که با هم حرف می زنن می بینن چی؟ جفتشون بیوه اند و تنها.قرار می ذارن واسه این که تنها نباشند و هم زیارتی کرده باشند و هم سیاحتی و هم حال و هولی، به مشهد که رسیدند صیغه کنند و چی؟ علی علی! خلاصه صیغه ای می کنند و اتاقی می گیرند و یک هفته ای با هم صفا می کنند که به قول آقا هم ثواب زیارت برده باشن و هم دینشون رو تو این یه هفته کامل تر کنند و هم چی؟ عضوهای کپک زده شون رو یه حرکتی داده باشن.
خولاصه بعذ یه هفته از آقا خداحافظی می کنندو سوار قطار می شند و بر می گردند تهران و نخود نخود هر که رود ،خانه خود!اونهم چی؟ بدون هیچ آدرس و نشونی از همدیگه!
غافل از اینکه قربون غریبیت برم امام رضا!آقا براشون خوابهایی دیده!
الغرض !مشتی خانم می آد خونه،یه مدت که میگذره ، هی حال تهوع وآره و اینا.پیره زنه محل نمی ذاره.اما چی کار بیخ پیدا می کونه .مشتی خانوم هر چی میگه بر شیطون لعیم لعنت(بلند بگو :بیشمار) فایده نداره
جونم که شوما باشی هر چی جوشونده و نبات داغ میخوره افاقه نمی کنه که چی؟ نمی کونه!دست آخر پا میشه میره آزمایشگاه و آزمایش جیش و این حرفا!
بعذ چند روز میگند جواب آزمایش شوما مثبته! مثبت چی چی نه نه؟ یعنی شوما حامله اید!
ای بابا!سر پیری و معرکه گیری .حالا چه خاکی به سرش کونه؟ جواب پسراش رو چی بده؟ عروساش و دوماداش نمی گن ننه تون سر پیری رفته فاسق پیدا کرده؟ جواب در و همسایه رو چی بده؟ آدرس اون مرتیکه بی همه چیز رو هم که نداره خودش رو آویزون پیر مرده کنه!چه خاکی به سرش بوکنه؟
آخه بیچاره که گناه نکرده بودش که! کرده بود؟ می زد تو سرش می گفت بخدا ما شرعی کار کردیم ! اما یه نطفه دو سه ماهه زبون نفهم که چی؟ این حرفا سرش نمی شه که! لا مصب عینهو باد کونک هر روز میاد بالا هی میاد بالا!
خولاصه آقا که شوما باشی پیره زنه ، دست به دامن ننه ما میشه. ننه ما میگه بنداز. میگه من نمیندازم!بنداز! مکن نمی ندازم!
بد مصب پررو هم هستش جون داآش! خلاصه قرار میشه تا ،کسی بویی نبرده خونه رو بفروشه و مدتی تو یه دهاتی،جایی سر بوکنه و یه بچه تپل مپل کاکل زری به دنیا بیاره!بعدش بچه رو بده به یه زوج جوونی که چی ؟ هر چی زور می زنن بچه دار نمی شن تا بزرگش کنند!
بمیرم واسه مصلحتت خدا جون! یکی رو می بینی جوون جوون پسره عینهو غول، از این چار چوب تو نمی آد!دختره به چشم خواهری عین پنجه آفتاب !اما چی هر چی دوا و دکتر می کنند افاقه ای نمی کونه ، یکی هم پیرمرد و پیرزن ،چروکیده، فسیل،تو یه هفته شاهکار می کنند!
آی قربون مصلحتت برم خداجون که اگه بخوای آیروی کسی رو ببری پیر و جوون و زیارت و اینا سرت نمی شه ! یه جوری می زنی که صداش همه جا بیپیچه!
الغرض!سرت رو درد نیارم اگه خونواده ای می شناسی که بچه مچه ندارن و حاضرند بچه رو بگیرند به این آق مهندس ما که خیلی هم بچه با صفائیه بگید تا نمی دونم از کامفلوترش در بیاره و به ما بگه تا بلکه یه ثوابی هم کرده باشیم و این پیره زن بنده خدا رو هم کومک کرده باشیم.
زت زیاد
داش اسمال
نظر بدهید
ترافيک سنگيني بود . از اون شلوغي هاي ساعت 7 که گاهي آدم ترجيع
مي ده پياده بره ولي تنبلي اونو توي ماشين مي شونه .
بغل دستم يه پسر و دختر نشسته بودن و از حرف هاشون معلوم بود در تدارک ازدواج و زندگي مشترک هستند .
پسر گفت : خونه اي که دارم مي گيرم تو محل خودمونه نزديکش يه نونوايي است . من صبح ها مي رم نون مي خرم . هم براي خودمون هم براي مادرم مثل هميشه .
که دختر منفجر شد. چي ؟
شوهر آينده منو باش . خب برو پيش مامان جونت . از همين اول اينکار رو بکني فردا چي کار مي کني و ..............
پسر ساکت شد . حس کردم پيش همه ما از حرف هاي همسر آينده اش خجالت کشيد و من من کنان خواست که بحث رو عوض کنه . ولي دختر بهش امان نمي داد و مي گفت و مي گفت .
چراغ سبز شد . تحمل بودن در اون فضا رو نداشتم . چرايش را هــــــم نمي دونستم . به من مربوط نبود ولي داشت انگار ذهن منو مي خورد ....
شبئ در حال مستئ ، تكيه بر جائ خدا كردم
در آن يك شب خدايئ ، من عجايب كارها كردم
جهان را روئ هم كوبيدم ، از نو ساختم گيتئ
ز خاك عالم كهنه ، جهانئ نو بنا كردم
كشيدم بر زمين از عرش ، دنيا دار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگويم ، كودتا كردم
خدا را بنده خود كرده ، خود گشتم خدائ او
خدايئ ، با تسلط هم به ارض و هم سما كردم
ميان آب شستم سر بسر برنامه پيشين
هر آن چيزئ كز اول بود نابود و فنا كردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هر دو را معدوم
كشيدم پيش نقد و نسيه ، بازئ را رها كردم
نماز و روزه را تعطيل كردم ، كعبه را بستم
وثاق بندگئ را ، از رياكارئ جدا كردم
امام و قطب و پيغمبر نكردم در جهان منصوب
خدايئ بر زمين و بر زمان ، بئ كدخدا كردم
نكردم خلق، ملا و فقيه و زاهد و صوفئ
نه تعيين بهر مردم مقتدا و پيشوا كردم
شدم خود عهده دار پيشوايئ در همه عالم
به تيپا ، پيشوايان را ، به دور از پيش پا كردم
بدون اسقف و پاپ و كشيش و مفتئ اعظم
خلايق را به امر حق شناسئ آشنا كردم
نه آوردم به دنيا روضه خوان و مرشد و رمال
نه كس را مفتخوار و هرزه و لات و گدا كردم
نمودم خلق را آسوده از شر رياكاران
به قدرت در جهان خلع يد از اهل ريا كردم
ندادم فرصت مردم فريبئ بر عبا پوشان
نخواهم گفت آن كارئ كه با اهل عبا كردم
به جائ مردم نادان ، نمودم خلق گاو و خر
ميان خلق آنان را پئ خدمت رها كردم
مقرر داشتم خالئ ز منت ، رزق مردم را
نه شرطئ در نماز و روزه و ذكر و دعاكردم
نكردم پشت سر هم ، بندگان لخت و عور ايجاد
به مشتئ بندگان آبرومند اكتفا كردم
هر آنكس را كه مئ دانستم از اول بود فاسد
نكردم خلق و عالم را ، برئ از هر جفا كردم
به جائ جنس موذئ آفريدم مردم دل پاك
قلوب مردمان را، مركز مهر و وفا كردم
نكردم خلق ، آمريكا و روس و انگلستان را
به موجودات عالم صلح و يكرنگئ عطا كردم
سرئ كو داشت بر سر فكر استثمار كوبيدم
دگر قانون استثمار را در زير پا كردم
رجال خائن ومزدور را ، در آتش افكندم
سپس خاكستر اجسادشان را بر هوا كردم
نه جمعئ را برون از حد بدادم ثروت و مكنت
نه جمعئ را به درد بئ نوايئ مبتلا كردم
نه يك بئ آبرويئ را ، هزاران گنج بخشيدم
نه بر يك آبرومندئ ، دوصد ظلم و جفا كردم
نكردم هيچ فردئ را ، قرين محنت و خوارئ
گرفتاران محنت را ، رها از تنگنا كردم
به جائ آنكه مردم را گذارم در غم و ذلت
گره از كارهائ مردم غم ديده وا كردم
بجائ آنكه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدايئ ، درد مردم را دوا كردم
جهانئ ساختم پر عدل و داد و خالئ از تبعيض
تمام بندگان خويش را، از خو د رضا كردم
نگويندم كه تا ريگئ به كفشت هست از اول
نكردم خلق شيطان را، عجب كارئ بجا كردم
چو مئ دانستم از اول كه در آخر چه خواهد شد
نشستم ، فكر كار انتها را، ابتدا كردم
نكردم اشتباهئ چون خدائ فعلئ عالم
خلاصه هر چه كردم خدمت و مهر و صفا كردم
زمن سر زد هزاران كار ديگر تا سحر ، ليكن
چو از خود بئ خبر بودم ندانستم چه ها كردم
سحر چون گشت ، از مستئ شدم هشيار
خدايا ، در پناه مئ ، جسارت بر خدا كردم
شدم بار دگر يك بنده درگاه او، گفتم
خداوندا ، نفهميدم ، غلط كردم ، خطا كردم
شاعر:؟
نظر بدهید
پنجه در افکنده ایم با دستهایمان به جای رها شدن
سنگین سنگین بر دوش می کشیم بار دیگران را
به جای همراهی کردنشان
عشق ما نیازمند رهایی ست نه تصاحب
در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه!
زنده یاد شاملو
نظر بدهید
چند هفته پیش سفری داشتیم به ماسوله، در مسیر شفت به ماسوله با دو جهانگرد لهستانی آشنا شدیم و باقی راه تا ماسوله به صحبت با آنها گذشت.مردان میانسال دنیا دیده ای بود که 23 روز از سفرشان به ایران می گذشت.شیراز و اصفهان و تهران و مشهد و خلاصه جنوب و شرق و غرب ایران را درنوردیده بودند و اینک به شمال آمده بودند. برای مردانی که پرتغال و مصر و تایوان و اندونزی وبسیاری کشورهای دیگر را زیر پا گداشته بودند ،23 روز، زمان کمی برای شناخت مشکلات و کمبودها و ناهنجاریها و محدودیتهای یک کشور و یک ملت نبود.
از محدودیت زنان ایرانی چه در نوع پوشش و چه در شیوه زندگی می گفتندومعتقد بودند که زنان در ایران توسط مردان تحت فشار و کنترل هستند.از فسادو فحشایی که در تهران و به خصوص شیراز دیده بودند ،سخن راندند و از آشفته بازار رانندگی در تهران طنزها گفتند.از ویران شدن آثار باستانی وآلودگی و زباله ای که همه جا را فرا گرفته واز بد سلیقگی مردم در ساختن خانه ها!!!سخنهت گفتند.
ووقتی من برایشان توضیح می دادم که پوشش چادر ومانتو زنانمان به خاطر دین ماست از سایر کشورهای اسلامی مانند اندونزی مثال می اوردندکه زنان با پبراهن و شلوار و دامن در شهر تردد می کنند و سایرین هم اجباری در پوشش نداشتند .ووقتی من از بی بندو باری و فساد درغرب می گفتم(علی رغم اعتفاد قلبیم)او به من از زنان خودفروشی که در شیراز و تهران ، مدام در گوششان زمزمه می کردند"سکس ،سکس" سخن می گفت .در جواب من که ایدز را در جامعه انان بهانه می کردم ،می گفت که ایدز در کشور ما خطری جدی نیست و بیشتر آفریفا در معرض آن قرار دارد و وقتی من از فقر مردممان صحبت می کردم او لباس من و سایر مسافرین و حتی بومی ها را نشان می دادومی گفت که شما از ما فقیر تر نیستید ودر
نهایت حرفش این بود"
"مشکل شما فقر مادی یا حتی دبنتان نیست، مشکل شما نداشتن آزادی است!"
هنگام خداحافظی از او خواستم که پس از بازگشتش به لهستان،نظرش را راجع به بهترین چیزی که در ایران دیده اند ،برایم ارسال کنند و اینک پاسخ آنان بدون هیچ کم و کاستی:
hi
we meet in the bus in masuleh , hope you still remember 2 polish OLD man from poland traveling cross iran , where are you now ?our trip is finnish now , after our meeting we also stop on the Caspian dirty see and short treccing on the
mt.sabalam vulcano and we came back to turkey visiting mostly north-east
part which is probably the best wild , Iran is fantastic, safe ,even on the sea side is soooooo dirty!!! local people are very friendly ,
very often we were invaited to privat home and we saw there are 2 faces of
iranian habits , one - official , strickt , and second and home , very open
mind , exciting , fascinating , welcoming . if i should write you what is
the best in iran the answer will be very easy - PEOPLE . They have a milions
of problems , economy , religious, politic , they had a very sad history but
they are still optimistic , hospitality , nice and friendly, but only the position of woma make us sad ...
Now we are at home in poland , is raining , cold , sad and now we are in
the front of our pc , writing to you our best wishes , specially to all girls wich was around you!, hope to see your letter
back soon . have a good time , kisses from
ryszard and leszek لینک ایمیلشان را هم اضافه کردم تا اگر کسی سایتی به زبان انگلبسی یا لهستانی در مورد ایران می شناسد یا دوست دارد در مورد فرهنگ ایرانی با آنها مکاتبه داشته باشد به آنها میل بزند،در ضمن آنها به عکسهای سیاه وسفید قدیمی و عکسهای سیاه و سفیدی که رنگ شده باشند بسیار علاقه مند هستند،در صورت ارسال چنین عکسهایی خوشحال خواهند شد.
نظر بدهید
تعریف دانشمندان علوم مختلف از بوسه:
.علوم کامپیوتری:بوسه تعدادزیادی بیت عشق است که به یک بایت کمپایل شده باشد
ریاضیدان:بوسه برابر است با دو تقسیم بر صفر
هندسه دان:بوسه کوتاهترین فاصله بین دو خط راست است.
فیزیکدان:بوسه به علت انقباض دهان در اثر انبساط قلب ایجاد می شود
شیمی دان:بوسه فعل و انفعالی است که بر اثر واکنش دو قلب ایجاد می شود.
جانور شناس:بوسه تبادل باکتریهای تک جنسی بزاقی است
!!!دندانپزشک:بوسه آلوده زا و ضد عفونی کننده است.
اقتصاددان:بوسه چیزی است که تقاضایش از عرضه بیشتر است
آمار دان:بوسه رویدادی است که احتمال وقوع آن به آمارهای اصلی 24-36-24 وابسته است
فیلسوف:بوسه آزارواذیت است درخردسالی،عشق وهیجان است در جوانی،وادای احترام است در کهنسالی
انگلیسی دان:بوسه اسمی است که بصورت حرف ربط به کار میرود-غلطی است که مصطلح شده است -به صورت جمع کاربرددارد و برای همگان قابل استفاده است.
علوم مهندسی:هوم؟چی؟من با این پارامتر آشنا نیستم؟
افشین خان:به عنوان یک مهندس با نظر آخر مخالفم وبدین وسیله نظر مهندسین را بدین شرح اعلام می کنم:
!بوسه:عمل و عکس العمل مابین دولب است (قانون دوم عشق) البته مطابق علوم مکانیک نوین(فشاری)،بوسه چیست جز فشار دو لب
البته به منظور جمع آوری دایره المعارفی از نظرات سایر دانشمندان و کارشناسان ،بدینوسیله از کلیه اهالی وبلاگستان دعوت می شود که تعاریف جامع و کامل خود را از موضوع مورد بحث به این صندوق پستی یا در صورت تمایل به این صفحه نظر خواهی ارسال کنند،بدیهی است که نظرات به نام کارشناسان محترم در همین وبلاگ به چاپ خواهد رسید! به بهترین پاسخ لینکی به عنوان بهترین تئوریسین بوسه اهدا خواهد شد.(عملیش به ما ربطی نداره ها!!از الان گفته باشم!)
دو پدیده را مردم یا عوام نمی توانند از هم سوا کنند :یکی شور مذهبی است و دیگری شعور مذهبی که این دو ربطی به هم ندارند.آن کس که شور مذهبی دارد خیال می کند که شعور مذهبی هم دارد.
دکتر علی شریعتی
نظر بدهید