اونقدر دلم گرفته كه حال نوشتن هم ندارم.قديما وقتي دلم پر بود تا قلم رو به دستم مي گرفتم كلمات خودشون پشت هم رو صفحه كاغذ نقش مي بستند و منتظر من نمي موندند.اما حالا دلتنگيهام هم فرق كردند !ديگه دستم به نوشتن نمي ره.نمي دونم شايد چون اينجورمواقع مي خوام مستقيما تو وبلاگ بنويسم دستم به كيبورد نميره،اما نه!ديگه دستم به نوشتن نميره ،ديگه دلم نمي خواد بنويسم.اما مگه ميشه يه نفردر عرض 4يا5سال اينقدر عوض شده باشه؟اونقدر با خودش بيگانه شده باشه كه ديگه علائقش فرق كنه ؟چيزهايي كه قبلا آرومش مي كردند هم نتونند مرهمي براي دل خسته اش باشند و از غمها نجاتش بدند؟ مگه ميشه .........مگه ميشه؟
يكديگر را مي آزاريم بي آنكه بخواهيم
شايد بهتر آن باشد كه دست به دست يكديگر دهيم
بي سخني
دستي كه گشاده است
مي برد،
مي آورد
رهنمونت مي شود به خانه اي كه نور دلچسبش گرمي بخش است
(احمد شاملو)
از بچگي علاقه زيادي به خوندن رمان داشتم.هر جاكه مي رفتم مهموني بود يا كتابخونه ،خونه غريبه بود ياآشنا كافي بود كه يه رمان ببينم ديگه تا كتاب رو تا آخرش نمي خوندم زمين نمي گذاشتم فرقي هم نمي كرد چند صفحه اي باشه طولاني باشه يا كوتاه،داستانش شاد باشه يا حزن آور،عاشقانه باشه يا جنايي،شب امتحان باشه يا وقت تعطيلات!
گاهي تا خود صبح بيدار مي نشستم تا رمان تموم شه .گاهي هم كه خيلي طولاني ميشد دوباره صبح شروع مي كردم به خوندن .بعضي وقتها هم از بس سرم تو كتاب بود دچار سر گيجه ميشدم اما عشق به خوندن نمي گذاشت كه كتاب رو ول كنم و اونقدر مي خوندم تا رمان تموم ميشد و خيال من هم راحت!
حالا هم با اينكه سالي 2يا 3 تا كتاب بيشتر نمي خونم اما مثل قديما وقتي كرمش تو جونم مي افته ولم نمي كنه.حالا نه اينكه تا كتاب رو نخونم كنار نذارمش اما وقتي ميگيره ديگه ميگيره و به اين سادگيهام ول كن نيست!
*
اينها رو به اين بهونه گفتم كه يه كتابي رو بهتون معرفي كنم.كتابي به اسم "ياسمين" نوشته م.مودب پور
تو اين رمان يه شخصيتي هست به نام كاوه كه خداي تيكه و متلك و چرت و پرت گفتنه.طوريكه وقتي تو سرويس يا تو تاكسي نشستم و دارم رمان رو مي خونم گاهي بلند بلند ميزنم زير خنده! حالا نگاههاي سفيه اندر عاقل ساير مسافرها و هم سرويسي ها و بقيه قضايا رو خودتون تصور كنبد!
خداييش هم من تو كفم كه اين نويسنده عجب ذهن حاضر جواب و فعالي داره كه اين همه تيكه و مزه از خودش ميسازه! اما يه جاهاييش هم خوب اشك آدم رو درمياره خووووووووب!
خلاصه اگه اين كتاب دستتون اومد حتما بخونيد كه هم خوب بخنديد هم حالتون گرفته شه.
**
يه چيز ديگه هم بگم و برم:
چند وقته حس مي كنم نوشته هام خيلي بي محتوا و بي هدف شدن.شايد از اولش هم همينطور بودن،نمي دونم!شايد هم ديگه خيلي انگيزه ندارم. به هر حال مي خواهم يه كار جديد بكنم و اون هم اينه كه كمي از نوشته ها و شعرهاي چند سال پيشم رو اينجا باز نويسي كنم.اگه مورد پسند قرار گرفت و خودم تونستم به حال و هواي نوشتن(واقعا چيزنوشتن نه چرت و پرت نوشتن)برگردم كه ادامه ميدم وگرنه در اينجا رو تخته مي كنم و وقتم رو سر كارهاي ديگه مي گذارم كه حداقل يه نتيجه اي از وقت گذاشتنم ببرم!
به هر حال خودم كه خيلي دوست دارم مثل7 يا 8سال پيش بتونم شعر بگم و چيز بنويسم.
تنها مقصود ما در زندگي عشق ورزيدن به يكديگر است.اگراز عهده اين مهم بر نمي آييم ،حداقل بكوشيم تا يكديگر را نيازاريم.
دالاي لاما
Our only purpuse in life is to Love one another.If we can't do that,try not to hurt each other.
Dahli Lama
خاتون بحثي رو در مورد مشكلات زنان مطرح كرد كه خيلي هم داغ شد!آقايون هم به بحث مهريه گير دادند و به خصوص پدرام در وبلاگش مطالبي رو در اين مورد نوشت.
جالب اينكه علي رغم تضاد ظاهري، حرفهاي هردو صحيحه و هيچ كدوم ديگري رو نقض نمي كنه!
خاتون از منظريك دختر دغدغه ها و نگراني هاي خودش و همجنسانش رو از مجموعه قوانين حقوقي و نوع نگرش وبرخورد جامعه وبه خصوص مردان با مشكلاتي همچون حق طلاق زن،و محدوديتها و ظلمهايي كه در جامعه مرد سالار ما وجود داره ،بيان كرده و مشكل بالا يودن مبلغ مهريه و تبعات اون رو در مقابل خيل مشكلات زنان ناچيز فرض كرده!
پدرام اما با نگاهي نقادانه به مهريه ،بالا بودن مبلغ اون رو غير منصفانه و پرداخت اون رو از عهده خود (به عنوان يك جوان تحصيل كرده با حقوق نسبتا بالا)و ساير مردان خارج مي دونه!
به نظر من تموم مشكلاتي كه خاتون بر شمرده كاملا درسته و فكر مي كنم هيچ مرد منصفي وجود چنين مشكلاتي رو در جامعه ما نفي نمي كنه! اما اين حرف دو منشا داره يكي حقوقي و ديگري اجتماعي
از جنبه حقوقي خاتون خرفش اينه كه در این جامعه خانمها از لحاظ حقوقی حق دفاع از خودشون رو ندارند واین حقيقته!چرا که اصولا قوانین مملکت ما چه در مورد آقایون و خانمها به درد جرز لای در هم نمی خوره و مال همون عهدیه که به قول پدرام دخترها رو سنگسار می کردند.
به عنوان مثال در قوانين ما
ديه يك زن نصف ديه كامل يك مرده اما ديه بيضه چپ يك مرد دوسوم ديه كامل يك مرده!يعني اينكه ارزش بيضه چپ يك مرد به مراتب بيشتراز جان يك زن است و اين واقعا خجالت آور ومايه آبروريزي جامعه اي است كه به زن چنين نگرشي دارد و تازه ادعا دارد كه به زن به چشم يك كالاي مصرفي و تبليغاتي نگاه نمي كند!
اما از جنبه اجتماعي خاتون فقط مردها رو در نوع نگرش بوجودآمده نسبت به زنان و به طبع آن مشكلات به وجودآمده در اثر اين طرز تلقي و برداشت مقصر دونسته و چنين ميگه:"مسلما اين مرد است كه بوجودش مياره "!
من با اين برداشت مخالفم!در بوجودآوردن اين مشكلات و اين طرزفكرنسبت به زن ،مردها حداكثر 50% مقصرند(كه من معتقدم كمتر از اين مقداره)چرا كه در درجه اول اين زنها هستند كه باعث مي شوند چنين رفتارو تفكري در موردشون وجود داشته باشه!
يه مقدار به دورو ورت نگاه كن خاتون.نسل زنهاي قديم كه ازبچگي چشمشون به حمايت پدربوده و بعد هم برادر.بعد هم كه ازدواج مي كردند از شوهرشون انتظار داشتندو به شوهر به چشم يك پناهگاه و سايه بون نگاه مي كردندنه يك شريك. تازه آخر عمر هم چشم اميدشون به پسرشون بود. جمله مشتركشون هم اين بود:"خونه پدر كه خيري نديديم اين هم از شوهر يا پسرمون!"هيچوقت هم تو زندگي يا اجتماع منشا تغيير و تحول يا فكرو انديشه نبودند به جز معدود موارد!
الان درسته كه خانمها تحصيل ميكنند و سر كار مي روند،اما واقعا فكر مي كني چقدر اين طرز تفكر عوض شده باشه؟به عنوان يك دختر تحصيل كرده مي توني بگي كه دغدغه اصلي دختران امروزي (همه شون،نه فقط اطرافيان تو) چيه؟ چند تا دختر رو سراغ داري كه غير از
لوازم آرايش و لباس ودوست پسر و ازدواج و لوازم خونه و اين قبيل حرفها يا حداكثر رشته تخصصي شون صحبت كنند،بحث و كنكاش كنند؟ تو همين وبلاگستان چند تا وبلاگ از خانمها داريم؟ چند تا نويسنده و محقق و نظريه پرداز زن در جامعه مون هست؟ چند خانم رو سراغ داري كه در مجلات و روزنامه ها و...مقاله بدهند؟چند تا گروه مدافع حقوق زن داريم؟
؟ بدبختانه زنهاي ما لااقل فيمينيست نيستند كه دلمون خوش باشه،حداقل يه گروه فيمينيستي تو مملكت ما وجود نداره كه خانمها رو از اين خواب خرگوشي بيدار كنه!
اونوقت تو انتظار داري مردان ما كه مردسالاري رو حق مسلم خودشون مي دونند بيان دو دستي حقوق زنها رو تحويلشون بدن؟
اون هم وقتي زنها هيچ كوششي براي بهبود وضع خودشون نمي كنند!
واما در مورد مهريه
مهريه اصلا چي هست؟ جهيزيه به چه درد مي خوره ؟ به نظر من وجود رسمی به اسم مهریه یا جهیزیه اصلا غلط ومانع نزدیکی و تلاش زوج برای بنيان گذاشتن يك زندگي بر اساس تلاشهاي خودشون ميشه.
من فكر مي كنم اگه اين دو رسم تحميلي اعراب نبود زندگيها خيلي شيرين تربود شايد طلاقها بيشتر بود اما اونوقت زندگي اجباري و تحميلي نبود؛تازه زندگي كه دو نفر از صفر شروع مي كنند و مثل يك معمار اون رو بنا مي گذارند به مراتب بهتر از جهيزيه اي است كه پشت سرش اين همه حرف هست يا اعداد به قول تو كم ارزشي كه به نظر من وجودش اصلا بي معنيه!مگه تو وجودو زندگي و همه چيزت رو با همسر آينده ات شريك نمي شي؟ خب اون هم كه همين كار رو مي كنه!پس اين وسط بحث ارزشي ميشه!ديگه اعداد و رقم مفهومي نداره حتي توهين آميز هم ميشه چه برسه به افتخارآميز!
البته خودت هم گفتي كه طرفدار بالا بودن اين عدد نيستي اما هر وقت زنان ما تونستند به جاي مهريه ، شوهرشون رو در برابرعظمت روح و انديشه شون به احترام وا بدارند ،اون روز ارزش واقعي خودشون رو بدست آورده اند.البته مشروط به اينكه مردان ما هم تا اون روز با اين واقعيت كنا ربيايند كه ارزش يك انسان به فهم و شعور و انديشه و قدرت ادراك اوست نه به جنسيت او! و زن برده وخدمتكار و زير دست او نيست بلكه موجودي است كه خدا او را آفريده تا در مسير زندگي يار و ياور هم باشند و در كنار يكديگر به كمال برسند
به اميد روزي كه همه چنين باشيم!
بالاخره به حول و قوه الهي ودعاي امت هميشه در صحنه و راهنماييهاي پير طريقت وبلاگستان؛ خاتون (ازيد الله وبلاگه)خانم فيمينيست (معروف به قربون شوما و دريا) وبه كوري چشم دشمنان اسلام و مسلمين موفق به نصب سيستم نظر خواهي جديد توسط كارشناسان داخلي(همون آمريكاييهاي جهانخوار كه انشاء الله چند وقت ديگه همسايه مون ميشن)شديم.
اما دريغ و درد كه سيستم خودسر در قسمت بالاي نوشته هاي ما نصب شده است و ما هنوز نمي دانيم كه آن را كجا بگذاريم بهتر است!فلذا به طريقا سعي و خطا سيستم مزدور را در نقاط مختلف كاشته شايد كه به دعاي شما امت هميشه در صحنه در جاي صحيح سبز شود.انشاءالله
آقا ما بالاخره برگشتيم!دو هفته ماموريت، توفيقي اجباري بود كه يه كم از زندگي كارمندي بيام بيرون ويه كم به خودم بيام!از اون طرف دلم خيلي براي وبلاگ تنگ شده بود و براي دوستان وبلاگي!از دوستاني كه اين چند وقت سر زده بودند و من نبودم معذرت مي خوام و از دوستاني هم كه پيغام فرستاده بودند تشكر مي كنم!
حقيقتش دوري از شما برام خيلي سخت بود ودر فرصتهاي چند دقيقه اي كه دو،سه مرتبه دست داد يه سري به وبلاگ بعضي از شما ها مي زدم اما فرصت وبلاگ نوشتن يا نشر دادن نداشتم.به هر حال اين دو هفته هم گذشت و من برگشتم.منتها اين چند وقت كمي فرصت شد تا اززندگي روتين و تكراري خودم دور بشم و ببينم اگه مثلا به اينترنت دسترسي نداشته باشم چي ميشه؟يا اگه قرارباشه مدتي با مردم سروكله بزنم يا مجبور باشم با يكسري كارگر استادكار كه فقط خودشون رو قبول دارند دربيفتم و بهشون ثابت كنم كه حرف و روش من از مال اونها بهترو درست تره ،چي كار بايد بكنم(البته نه در همه موارد)؟يا اينكه بعضي ها چه جوري پول در مي آرن كه خرج يه روز نهار دادن به ما براشون ميشه
شصت و چند هزار تومن!
يا اينكه باز بسرم بزنه كه كارهاي مهمتري از روزي چند ساعت وبلاگ نوشتن و خوندن هم هست كه بايد برم به سراغشون!
حيف كه مهلت ثبت نام فوق تموم شد وگرنه امسال ديگه حتما شركت مي كردم! نمي دونم كي مي خواد اين طلسم بشكنه؟
تابستون سال اول راهنمايي كه بوديم از طرف مدرسه مارو بردن رامسر اردوي دانش آموزي .آقا مزخرف ترين اردويي بود كه رفته بوديم!جوري بود كه از همون روز اول و دوم مدام دعا مي كرديم اين يه هفته تموم بشه برگرديم خونه هامون!صبح كله سحر ساعت 5 يا 5/5 بيدارمون مي كردن براي نماز صبح و بعد ورزش و صبحگاه وصبحونه وكلاس معارف و عقيدتي و ....البته ورزش و كلاسهاي مثلا فرهنگي هم برامون مي گذاشتند طوريكه تنها چيزي كه نداشتيم تفريح و استراحت بود!
خلاصه يه روز جمعه صبح ساعت 4يا 5/4 بود كه بيدارمون كردند براي دعاي نمي دونم ندبه بوديا كميل!
حقيقتش من اهل اين جور برنامه هاي دعا نيستم.هر وقت هم كه چيزي از خدا مي خوام با زبون فارسي بهش مي گم كه هم خودم حاليم بشه چي گفتم هم يه جوري بهش مي گم كه بي برو برگشت قبول مي كنه! تازه گاهي اوقات كه نماز مي خونم ورابطه مون خيلي خوبه، سر قنوت شعرهاي حافظ ومولاناو....... رو مي خونم و كلي با هم حال مي كنيم!
به هر حال رفتيم داخل مسجدواول نماز خونديم و بعد نشستيم براي دعا خوندن.يه رفيق داشتيم خيلي بچه نماز خون و معتقدي بود، پسر خوبي هم بود وبا ما هم كلاسي و هم محلي بود و تا همين چند سال پيش هم ازش خبر داشتم.
خلاصه دعا كه شروع شد اين آقا محمد ما رفت به سجده و سرش رو گذاشت رو مهر. چند دقيقه اي گذشت!
آقا من از بچگي عادت نداشتم مثل بچه آدم پنج دقيقه يك جا بشينم، الآن هم كه گاهي دور ازجون شما ميريم مجلس ختم(كه متاسفانه جزو برنامه ماهانه مون شده) اين قدر توي جايم وول مي خورم و هي اين ور اون ور مي كنم كه نصف مسجد محو تماشاي من و لنگ و پاچه دائما در حال تغيير مكان من ميشوند.هر كي هم ندونه ما در مجلس ختم هستيم، فكرمي كنه من دارم نشسته لزگي مي رقصم!!!
خلاصه ما هي عين مرغ پركنده داشتيم سر جامون بال بال مي زديم اما اين پسره از جاش تكون نمي خورد. نيم ساعت گذشت، پيش خودمون گفتيم اين عجب آدم با خدائيه! يك ساعت گذشت اما محمد از جايش جنب نخورد كه نخورد!
بچه هاي اطراف ما هم متوجه شده بودند!از اون طرف يارو داشت از پشت بلند گو با آب و تاب مي خوند و ما مطمئن بوديم كه اين رفيق ما الآن در حالت خلسه فرو رفته وتو آسمون هفتم داره قدم مي زنه! ديگه شك نداشتيم كه اين بابا يه عارف به تمام معنيه و اصلا اين سجده هاي طولاني واين بيخودي از خود، جزو اعمال روزانشه ، خلاصه كلي كف كرده بوديم.
تقربيا نيم ساعت ديگه هم گذشت و دعا تموم شد و همه شروع كردند به رفتن! ما هم به احترام اين دوست عارفمون صبر كرديم مجلس خلوت بشه. اما همه رفتند و مسجد خالي شد اما اين رفيق ما قصد برگشتن به اين عالم خاكي و فاني رو نداشت! چند دقيقه اي صبر كرديم بلكه دعاش تموم بشه اما نشد كه نشد!
آخر سر من كه حسابي تحت تاثير قرار گرفته بودم، دستم رو گذاشتم رو شونه اش و گفتم :"محمد جان! بلند شو بريم،همه رفتن ها!"
محمد سرش رو بلند كرد و درحاليكه چشمان پف كرده از خوابش رو با دستاش مي مالوند،گفت:
"اه!تموم شد، ديدي از دستم رفت!!!!!!!"
نظر بدهيد
روش گذاشتن عكس در وبلاگ
در وبلاگهاي متعددي روش گذاشتن عكس در وبلاگ توضيح داده شده،اما خيلي از دوستان مثل خود من يا وقت كافي براي پيدا كردن اونها ندارند يا اين روشها اونقدر مفصل يا پيچيده توضيح داده شده اند كه آدم حوصله خوندنشون رو نداره! به هر حال بنا به درخواست ناتاشا و پدرام روش عملي اين كار رو اينجا مي آورم شايد به درد ساير دوستان هم بخوره:
ا-اول در سايتهايي كه فضاي مجاني براي ذخيره عكس در اختيار مي گذارند عضو مي شويد.به عنوان مثال
www.sharemation.com
ب.بعد از عضويت، وارد سايت مذكور شويد .در بالاي صفحه آيكونهايي هستند كه امكانات مختلفي به شما مي دهند
يك فولدر با اسم دلخواه ايجاد كنيد NEW FOLDER با استفاده از
را بزنيد UPLOAD ج-حال وارد فولدر مذكور شده و آيكون .
كليك كنيد BROWS صفحه جديدي باز مي شود روي كلمه
را بزنيد OK د.فايل مورد نظر را از روي هارد كامپيوترتان لود كنيد و كلمه
(COPY SHORTCUT ه.حال بر روي فايل لود شده رفته و كليك راست كنيد و آدرس آن را ضبط كنيد (با
و. حال كافيست تگ زير را در وبلاگتان اضافه كرده و آدرس فايل مورد نظر را در آن قرار دهيد البته هر سطر را داخل < > قرار دهيد
center
img src= آدرس فايل مورد نظر vspace=5 hspace=5 width=100
/center
center
img src= آدرس فايل مورد نظر vspace=5 hspace=5 width=100
/center
با تغيير دادن مقادير عددي نيز مي توانيد به ترتيب فاصله هاي عمودي و افقي و ابعاد دو تصويرمورد نظر را تنظيم كنيد(در اين جا مثال براي آوردن دو تصوير در وسط صفحه اورده شده است)
نظر بدهيد