TO BE OR NOT TO BE
 

 
REMEMBER THE FLYING
 
 
   
 
Tuesday, March 18, 2008
 
سالي ديگر هم گذشت تا فراموش نكنيم كه براي رفتن آمده ايم و نه ماندن! زندگي به زعم من به رود مي ماند و آدمي به آب ! و آب براي جاري شدن است نه براي ماندن، كه اگر بماند مي گندد، و براي سيراب كردن است و نه براي سيراب شدن!
هر قطره آب ارزشمند است ولي قطره زماني ارزشمندتر مي شود كه با ساير قطره ها جمع گردد و هر چه بيشتر شوند نيرويشان بيشترمي شود و سودمندتر و اثربخش تر !
و واي بر زماني كه اين قطره ها و نيرويشان به خطا روند كه سيلي مي شوند ويرانگر و نابود مي كنند هرآنچه بر سر راهشان باشد!
باري! به هر طريق، هدف رود رسيدن به درياست، كه دريا مبدا و مقصد است وآرامش است و كمال است و زيبايي!
سالي نو ، بهاري نو و روزي نو از راه مي رسد كه بدانيم كهنگي و ماندگي جاودانه نيست و انچه طالب و خريدار دارد چيزهاي نو، حرفهاي نو و فكرهاي تازه است و اگر خودمان را و دلمان را و روحمان را نو نكنيم ، بوي نم و ناي از بند بند وجودمان بر مي خيزد و آنچه خريدار ندارد آدمي است با فكرهاي كهنه و عقايد كهنه و عادات كهنه!
سال جديد مي آيد و اگر به خودمان نياييم قبل از آنكه بفهميم رفته است ، كه سالها آمدند و رفتند و ما نبوديم و سالها خواهند آمد و رفت و ما نخواهيم بود!
پس اي كاش كه قدر سالهاي بودنمان را بدانيم و آنچنان باشيم كه پس از نبودنمان نيز در يادها باشيم و ناممان بيش از خودمان در اين دنيا بماند و به قول رندي از امروز بيندبشيم كه بر سر مزارمان چه بنويسند!؟
.................:او مردي(زني) بود كه
خدايا! ياريمان كن چنان باشيم كه تو مي خواهي و تو مي پسندي و آنچنان بميريم كه پس از مرگمان تنها دارايي دنيامان مال و منال نباشد و تنها دارايي آخرتمان، گناهانمان!

پروردگارا! مددي كن كه سال جديد براي ما سالي متفاوت از سالهاي پيش باشد، سالي كه بخود بياييم و از كبروغرور ، حرص و آز، دروغ و ريا رها شويم و دلهامان مملو از دوستي و مهرباني و صداقت و زيبايي باشد!

الهي ! ما را و مردم ما را و كشور ما را بر سه چيز استوار كن:

پندار نيك، گفتار نيك ، كردار نيك
!

عيدتان مبارك و نوروزتان خوش!

Thursday, March 13, 2008
 
گویند سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای درباری (احتمالا عوفی) را دید و از او خواست که وقتی سلطان پا به پله اول می‌گذارد مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را شایسته پاداشی گران کند.
شاعر قبول کرد و سلطان پا به پله اول گذاشت.
شاعرسرود:
سال ها بود که تو را می کردم
همه شب تا به سحرگاه دعا
یاد داری که به من می دادی
درس آزادگی و مهر و وفا
همه کردند چرا ما نکنیم
وصف روی گل زیبای تورا
تا ته دسته فرو خواهم کرد
خنجر خود به گلوگاه نگاه
تو اگر خم نشوی تو نرود
قد رعنای تو از این درگاه

مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش
به فقیران بز و میش و به یتیمان زر و مال

یاد داری که تو را شب به سحر می‌کردم
صد دعا از دل مجروح پریشان احوال

وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست
کاکل مشک فشان با وزش باد شمال

عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن
نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال

Wednesday, March 05, 2008
 
Next station: Shahid Navabe Safavi
Next station: Daneshgahe Imam Ali
Next station: Meidane Hor
چند وقت پيش سوار متروي خط 2 شده بودم كه متوجه شدم خانم اپراتورموقع اعلام ايستگاهها انگليسي اونها رو هم اعلام ميكنه با اين ترتيب كه اول يك "نكست استيشن(دقت كنيد استيشن) ميگه و بعد همون نام ايستگاهها رو كه به فارسي ميگه رو با همون لهجه زيباي فارسي تكرار ميكنه!
اينهم از دو زبانه شدن ايستگاههاي مترو!
=======================
هميشه دليل شادي كسي باش نه قسمتي از شادي او، و هميشه قسمتي از غم كسي باش نه دليل غم او
.اوژن استوار

 

 
 
Archives:

 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home