در اين ديار به هر كوچه و خيابان كه مي روي،به هر ميدان و ورزشگاه و مدرسه و مسجدي كه وارد ميشوي نام شهيدي را مي بيني كه يادت بياندازد زماني نه چندان دور جوانان ما در جنگي بي حاصل چه مظلومانه بر خاك ريختند و تنها نامي از انها به جاي مانده و بس! هنوز جانبازان و شيمياييهاي ما در كنج خانه ها يا بيمارستانها غريبانه با مرگ دسته و پنجه نرم مي كنند و آنكه هماره پيروز است هزاران خانواده ديگر را داغدار و عزادار مي كند! هنوز خاطره تجاوزهاي سربازان ملت مظلوم عراق و كشور دوست و همسايه مان ازذهن زنان و مردان خرمشهر و آبادان و قصر شيرين زدوده نشده است،هنوز نام زنان و دختراني كه خودسوزي را بر ننگ آبستن شدن از سربازان شجاع ارتش عراق ترحيح دادند،از يادها نرفته است،هنوزاشك چشم كودكان وهمسران ومادران وخواهران شهيدان آن جنگ خانمانسوز خشك نشده است،هنوز چه چشمها و نگاهها كه به اميد بازگشت دلبند مفقودالاثرشان كه بر در خشك نشده است. چه مردها كه هنوز صداي نفير توپ و خمپاره در ذهنشان طنين انداز است و ترسها و ياسهايشان را بر سر كودكان و همسرانشان خالي نمي كنند!چه ها كه بر اين مردم و بر اين آب و خاك نرفته و جه سرمايه ها و ثروتها كه در اين جنگ به هدر نرفت!
واينك ما را چه شده است كه صدا و سيمايمان تريبون نقشه ها و شعارهاي همان حزب و همان حكومتي شده است كه آن كرد كه با ما كرد و با مردم حلبچه اش كرد و مخالفانش را نه يك به يك كه با هم به پاي ديوار نهاد و بر خانواده خويش نيز رحم نكرد! و سر تيپها و سرلشكرهاي كيلويي سپاه چنان با آب و تاب از تاكتيكها و شجاعتهاي لشكر عراق مي گويند كه تو مي ماني كه سياست چيست كه انسان را از كرم نيز حقيرتر مي كند و مصلحت چيست كه حقيقت را قرباني آن مي كنند! تو گويي گارد رياست جمهوري عراق همان سربازان گمنام امام زمان ايرانند كه اينچنان در وصفشان حماسه سرايي مي كنند و تو چه مي داني كه حقيقت چيست؟
براستي ما را چه شده است كه دايه مهربانتر از مادر شده ايم؟ جنگ نزد تمام مردم آزاده دنيا مذموم است ،چه نامش" جنگ سلطه" باشد يا "جنگ نفت" يا" دفاع مقدس"! نه آمريكا عاشق چشم وابروي ملل جهان است و نه كسي انتظار دارد كه منافعش را قرباني مصلحت ديگران كند! بحث انتخاب بين" بد" و" بدتر" است و البته سگ "بد" بر شرف "بدتر" برتري دارد! حامد كرزاي امروز به مراتب بهتر از طالبان ديروز است و حكومت بعدي عراق به مراتب دموكرات تر و آزادتر از ديكتاتوري مستبدانه صدامي خواهد بود كه به قول
پدرام " حتی هنگام سقوط نيز ملتش را رها نميگذارد!"
امروز اگر كودكان عراقي به خاك و خون كشيده مي شوند چيز تازه اي نيست،امروز اگر مردم عراق از گرسنگي بر خويش مي لرزند حاصل سياستهاي احمقانه و خودخواهانه رهبراني است كه جز بقاي خويش به هيچ نمي انديشند ! امروز اگر حمله امريكا به عراق چند صد نفر كشته به بار مي آورد ،ارمغان حكومت عراق در طي سالها به خاك و خون كشيدن هزاران نفراز مخالفان بوده است!
شايد اين بار مردم عراق طعم آزادي و دموكراسي را بچشند،كسي چه مي داند؟ اما سوالي كه مدام در ذهن من تكرار مي شود اين است:
"آيا ما مي توانيم دموكراسي وآزادي را در كشورمان برقرار كنيم يا بايد منتظر روزي باشيم كه نيروهاي بيگانه از آسمان و زمين بر سرمان فرود آيند و برايمان تصميم بگيرند؟"
"اين قافله عمر عجب مي گذرد!"
دوباره عيد از راه رسيد و بوي بهار ، عطرسبز درختان ، رنگ تازگي وآواي زندگي رابا خود به ارمغان آورد.عيد براي من اما بوو رنگ ديگري دارد،بوي گذشت ايام و رنگ سپيدي موي يادآور سپري شدن سالي ديگر و به ميانه رسيدن اين راه دشوار! و كسي چه مي داند؟ شايد به اتمام رسيدن آن!
بيست و نه سال گذشت! يادآور بيست ونه بهار و بيست و نه خزان! و چه زود گذشت و چه با شتاب! وچه بي رحمانه مي تازد اين مركب سركش روزگار و هيچش نظاره نيست كه من افتان و خيزان و عرق ريزان ِپيَش مي دوم و هر گام كه بر مي دارم تكه اي از خويش بر جاي مي گذارم و مي هراسم كه به مقصد نرسيده تمام شوم و هيچ نماند ازآن مني كه دنيايش احساسش بود و عقبايش دنيايش! و ساعتها يكه و تنها در دل كوهي يا دركناره
رودي خروشان مي نشست و غمهايش را شعر مي خواند و با خدايش زمزمه مي كرد و گريبانش مي گرفت و شكايت روزگار پيش او مي برد.
وامروز چه شرمنده ام كه دعايم چه شده است و دنيايم چه !
شاهدان در جلوه و من شرمسار كيسه ام......بار عشق و مفلسي صعب است مي بايد كشيد
چند سال پيش سالروزتولدبرادرم در ديوان حافظ اهداييش متني نوشتم و با اين جمله ختمش كردم :"اما براستي اين بيست وشش سال ،بيست و شش سال بود؟"
و امروز خود در شگفتم كه هفت سال از آن زمان مي گذرد و من اينجا نشسته ام و از خويش مي پرسم به راستي اين بيست و نه سال چند سال بود؟ وچگونه گذشت؟ وچه حاصلي داشت؟
فردا همزمان با عيد، آخرين سال از دهه سوم زندگي ام آغاز مي شود و من
" به آفتاب سلامي دوباره خواهم داد"
و
"دستهايم را در باغچه ميكارم
سبز خواهم شد، ميدانم، ميدانم، ميدانم"
وبر گونه هاي مهربان پدر و مادرم به نشانه قدرداني ازسالها رنج و تلاش و مهرباني و از خودگذشتگي بوسه خواهم زد و سه شاخهء گل سرخ هديه يار مهربان را به نشانه سومين عيد مشترك بر سفره خواهم نهاد و صبرو عطوفتش را در تحمل روحي خسته و ذهني آشفته سپاس خواهم گفت و چنين خواهم خواند:
خدايا به خانواده ام سلامتي و طول عمر و عمر با عزت و به دوستانم شادي و موفقيت و سلامتي و به من توفيق انسان بودن عطا فرما!
خدايا تو مي داني كه اگر فرمان تو نبود، نبودن را بر بودن ترجيح مي دادم و به سويت مي شتافتم؛پس ياريم كن كه چنان بـِزيِم كه بر عمر رفته غبطه نخورم!
خدايا بر آنچه دريغم كرده اي شكرت مي گويم، ياريم كن كه از آنچه عطايم كرده اي انفاق كنم!
خدايا قفل فراموشي بر قلبم مگذار و هماره مرگ را پيش چشمانم زنده نگاه دار تا جهل و غرور و خودخواهي بر من چيره نشود و بر عهدت استوار بمانم.
باري !بدينگونه امسال دعاي سال تحويل برايم معنايي ديگر خواهد داشت:
يا مقلب القلوب و الابصار
يا مدبر اليل و النهار
يا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الا احسن الحال
كنج ديوار در تاريكي كوچه نشسته بود،سوز زمستان در هم پيچيده بودش،يك ظرف يك بار مصرف محتوي غذا جلويش بود و با همان دستاني كه زباله ها را زير و رو مي كرد با
ولع به غذايش چنگ مي انداخت. به زور 12 ساله مي نمود.بچه كجايي؟
-آبدانان
كاروان از مكه به راه افتاد ، حسين حج را نيمه تمام رها كرد، آنجا كه پاي ظلم در ميان است،زيارت خانه خدا نيز حرام مي گردد.بدانسان كه يك لحظه ماندن نيز جايز نيست!
از كربلا نهيب آمد:
اي قوم به حج رفته كجاييد، كجاييد.........معشوق همينجاست بياييد،بياييد
حاج آقا از بزرگان بازارهستند،تمام دهه محرم مراسم عزاداري دارند، خدا قبول كنه،هرشب ده تا گوسفند به نام آقا امام حسين براي عزاداران حسيني سر مي برند،تمام كسبه بازار فرش و طلاو.... تو مراسم ايشون حضور دارند،مداحهاي اهل بيت حاج ....وحاج .... مجلسشون رو گرم مي كنند، شما هم با خانواده تشريف بياريد.؛ مجلس عزاي امام حسينه!
شبهاي كوفه ساكت و آرام بود، در سياهي شب مردي انباني سنگين بر دوش مي كشيد و آهسته اما استوار گام برمي داشت،به درب بعضي خانه ها كه مي رسيد چند قرص نان و مقداري خرما در كيسه اي پشت درب مي نهاد، آهسته درب را مي نواخت و به سرعت دور مي شد.
از ثمرات انقلاب ما رفع تبعيض بين مردم و از بين بردن اختلاف طبقاتي بين اقشار مختلف جامعه بود،البته خانواده ما از قبل از انقلاب چندين هكتار باغ ...در شهر ... داشت، وضع خانوادگي ما به حمد الله از ابتدا خوب بود و بنده در اين بيست و چند سال بعد زا انقلاب ريالي از بيت المال برداشت نكرده ام .آقازاده ها هم كه به حمدالله چند معدن وكارخانه و شركت دارند وتازه به انقلاب هم كمك مالي مي كنند.
حسين از بيعت با پسر مرجانه خودداري كرد،پذيرفتن ولايت يزيد را ديگر تاب نياورد، نمي توانست در برابر اين همه ظلم وجور سكوت كند.
زن در كنار پياده رو ايستاده بود،چادرش را به روي صورت كشيده بود و آهسته و بي صدا گريه مي كرد،گاه از فرط گريه شانه هايش تكان مي خورد،يك جفت كفش در دستانش بود ،
دسته سينه زنان و زنجير زنان حسيني نزديك شد،همه بر سرزنان فرياد مي زدند:
"گو سفند را مي كشند آبش دهند...........نامسلمانان مگر من كافرم"
زن ناله مي كرد:"يك جفت كفش براي فروش"
صداي ناله زن در انبوه صداي طبل و سنج گم مي شد،عزا داران پاي برهنه دور مي شدند زن اما با پاي برهنه همچنان ناله مي زد:"يك جفت كفش براي فروش"
تمام خيابانها را بسته بودند، تا چشم كار مي كرد ماشين بود كه پشت سر هم ايستاده بودند و بوق مي زدند.چاره اي اما نبود،راه را بسته بودند.چند دقيقه بعد تعدادي موتورسيكلت پليس آژير كشان و با سرعت آمدند،چند لندكروز سياه در حاليكه افرادي با قيافه هاي خشن مسلسلهاي اتوماتيكشان را به سوي مردم نشانه گرفتند و مدام به اطراف چشم مي دوانيدند جلو وعقب چند بنز ضد گلوله با شيشه هاي دودي را اسكرت مي كردند و در انتها نيز باز موتور سيكلتهاي پليس كه باز شدن راه را نويد مي دادند. به راستي اين كاروان كدام يار انقلاب و كدامين صحابي حسين بود؟
كاروان حسين به صحراي كربلا رسيد، راه را بر او بستند و او را دعوت به پذيرفتن بيعت يزيد كردند، حسين نپذيرفت،آب را بر او بستند.
پدر در گوشه خانه در بستر نمناك خويش مي گريست، هنوز چند ماه از افتادنش از داربست يكي از برجهاي تجاري تهران و قطع نخاع شدنش نمي گذشت، امروز ماموران سازمان آب، كنتورشان را به دليل عدم پرداخت قبضهاي چند ماهه اخير قطع كردند.
عزاداران يكپارچه فرياد مي زدند:"عطشان........حسين............مظلوم............حسين"
حسين طي خطبه اي هدف از قيامش را مبارزه با ظلم و احياي دين خدا اعلام كرد و با صداي رسا فرياد زد:"هيات من الذله"
دگر انديشان،روزنامه نگاران، منتقدين فيلم، دانشجويان و سياستمتداران غيرخودي، به اعدام، زندان و شلاق محكوم شدند.
زني روسپي به سنگسار محكوم شد، هنگام اجراي حكم گريه مي كرد و قسم مي خورد كه به خاطر گرسنگي فرندانش و نجات جان انان تن به اين كار داده است.
پسرها كنار ماشينهاي خارجي اهدايي هديه تولدشان پارك شده كنار خيابان،در ميان دختران آب نديده ميهن اسلامي كه در دهه محرم تا نيمه هاي شب درخيابانها مي گردند،به عنوان نذري شماره تلفن پخش مي كنند.
حسين خون علي اصغر را به آسمان پاشيده مي گويد:"وتقبل منا هذا قليل والقربان"
عزادارن خسته،عرق كرده ،گروه گروه منتظر پهن شدن سفره غذا نشسته اند. بيرون عده اي مدام از اين سو به آن سو مي دوند و ظرفهاي غذا را يكي پس از ديگري به خانه ها يشان مي برند.
تلويزيون گزارشهايي از شيرخوارگاه آمنه، زنان بي بضاعت ، كودكان يتيم ، سالخوردگان بي خانمان ،دختران خياباني، معتادين،دزدان و بيكاران پخش مي كند.
درآمد صداو سيما از تبليغات تلويزيوني، امسال دو برابر شده است.
حسين يك به يك يارانش را به ميدان فرستاد و اينك تنها در ميانه ميدان ياري دهنده اي مي جويد.
طبق لايحه بودجه دولت، بودجه قوه مقننه دو برابر، قوه فضاييه 2.5 برابر، قوه مجريه 3 برابر و بنيادهاي مستضعفان و شهدا و جهاد و... 4 برابر شده است.
بياييد شاديهايمان را تقسيم كنيم! شما در جشن نيكوكاري شركت مي كنيد؟ اينجانب ...... كارمند دون پايه با ماهي هفتاد هزار تومان حقوق به منظور شركت در شور نيكوكاري ،به بنياد .... مجوز مي دهم ماهيانه ... هزار تومان از حقوقم را به منظور شركت در شور نيكوكاري كسر نمايد.
يزيد بر سينه حسين نشسته است.عزاداران:" يا حسين".
به كودك خياباني تجاوز مي شود.
يزيد خنجر برگلوي حسين مي گذارد.عزادارن:"مظلوم حسين"
آقازاده ها به چپاول بيت المال مشغولند.
بيكاري ،دزدي، فحشا و اعتياد بيداد مي كند.
يزيد سر حسين را از تن جدا مي كند.عزاداران:"واي!حسين كشته شد."
سال،سال عزت و افتخار حسيني است.
......
و زندگي در جريان است.