"اين قافله عمر عجب مي گذرد!"
دوباره عيد از راه رسيد و بوي بهار ، عطرسبز درختان ، رنگ تازگي وآواي زندگي رابا خود به ارمغان آورد.عيد براي من اما بوو رنگ ديگري دارد،بوي گذشت ايام و رنگ سپيدي موي يادآور سپري شدن سالي ديگر و به ميانه رسيدن اين راه دشوار! و كسي چه مي داند؟ شايد به اتمام رسيدن آن!
بيست و نه سال گذشت! يادآور بيست ونه بهار و بيست و نه خزان! و چه زود گذشت و چه با شتاب! وچه بي رحمانه مي تازد اين مركب سركش روزگار و هيچش نظاره نيست كه من افتان و خيزان و عرق ريزان ِپيَش مي دوم و هر گام كه بر مي دارم تكه اي از خويش بر جاي مي گذارم و مي هراسم كه به مقصد نرسيده تمام شوم و هيچ نماند ازآن مني كه دنيايش احساسش بود و عقبايش دنيايش! و ساعتها يكه و تنها در دل كوهي يا دركناره
رودي خروشان مي نشست و غمهايش را شعر مي خواند و با خدايش زمزمه مي كرد و گريبانش مي گرفت و شكايت روزگار پيش او مي برد.
وامروز چه شرمنده ام كه دعايم چه شده است و دنيايم چه !
شاهدان در جلوه و من شرمسار كيسه ام......بار عشق و مفلسي صعب است مي بايد كشيد
چند سال پيش سالروزتولدبرادرم در ديوان حافظ اهداييش متني نوشتم و با اين جمله ختمش كردم :"اما براستي اين بيست وشش سال ،بيست و شش سال بود؟"
و امروز خود در شگفتم كه هفت سال از آن زمان مي گذرد و من اينجا نشسته ام و از خويش مي پرسم به راستي اين بيست و نه سال چند سال بود؟ وچگونه گذشت؟ وچه حاصلي داشت؟
فردا همزمان با عيد، آخرين سال از دهه سوم زندگي ام آغاز مي شود و من
" به آفتاب سلامي دوباره خواهم داد"
و
"دستهايم را در باغچه ميكارم
سبز خواهم شد، ميدانم، ميدانم، ميدانم"
وبر گونه هاي مهربان پدر و مادرم به نشانه قدرداني ازسالها رنج و تلاش و مهرباني و از خودگذشتگي بوسه خواهم زد و سه شاخهء گل سرخ هديه يار مهربان را به نشانه سومين عيد مشترك بر سفره خواهم نهاد و صبرو عطوفتش را در تحمل روحي خسته و ذهني آشفته سپاس خواهم گفت و چنين خواهم خواند:
خدايا به خانواده ام سلامتي و طول عمر و عمر با عزت و به دوستانم شادي و موفقيت و سلامتي و به من توفيق انسان بودن عطا فرما!
خدايا تو مي داني كه اگر فرمان تو نبود، نبودن را بر بودن ترجيح مي دادم و به سويت مي شتافتم؛پس ياريم كن كه چنان بـِزيِم كه بر عمر رفته غبطه نخورم!
خدايا بر آنچه دريغم كرده اي شكرت مي گويم، ياريم كن كه از آنچه عطايم كرده اي انفاق كنم!
خدايا قفل فراموشي بر قلبم مگذار و هماره مرگ را پيش چشمانم زنده نگاه دار تا جهل و غرور و خودخواهي بر من چيره نشود و بر عهدت استوار بمانم.
باري !بدينگونه امسال دعاي سال تحويل برايم معنايي ديگر خواهد داشت:
يا مقلب القلوب و الابصار
يا مدبر اليل و النهار
يا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الا احسن الحال