TO BE OR NOT TO BE
 

 
REMEMBER THE FLYING
 
 
   
 
Thursday, May 29, 2008
 
ميلاد
روز ميلاد تو باران آمد
روز ميلاد تو بود
كه هوا بوي شبنم وشقايق مي داد
و خدا مي خنديد
عطر ياس ازدروديوار هوا مي پاشيد
ونسيم از تو بشارت مي داد
باد بر پنجره پا مي كوبيد
زلف افشانرا بيد
در مسيد تو پريشان مي كرد
هر كجا سروي بود
به تواضع سر راه تو برپا مي خواست
تاكها با تو تباني كردند
غوره ها از تپش قلب تو انگور شدند
سركه ها را خبر آمدنت شيرين كرد
برگ ها از سر تعظيم تو مي رقصيدند
وخزان درقدم شاد تو نقاشي كرد
وبه تردستي استاد ازل
شعبده اي برپا بود
گوشها منتظر اولين گريه شيرين تو بود
چشمها منتظر اولين ساغر سيماي تو بود
روز ميلاد تو بازمثل همواره خدا حاضر بود
آسمان جشن گرفت
ابرها مژده ديدار تو را مي دادند
رعد در حنجره از شوق تماشاي تو غوغا مي كرد
طبل آغاز تو را مي كوبيد.............برق آغاز تو را مي تابيد.......... مه فضا را به هواي تو در آغوش گرفت
آنسوي پيله ي مه........... ماه تا فرصت ديدار تو بيدار نشست
درجهان از قدم مهر تو مهماني شد
شعر از مركب فرخنده ي احساس تو الهام گرفت
واژه ها در شعف وصف تو شادي كردند
وغزل ................ قالب همواره توصيف تو شد
روز ميلاد تو باز
آسمان جشن گرفت
وبه يمن قدم سبز تو باران باريد
اي تسلاي خزان سينه ي پر عطشم
كه ز گرماي حضور خشكي تاول زده است
از عبور نفس خيس تو باراني
اي تمناي بهار
سينه از بركت ميلاد تو نوراني باد
در دل خسته ام از "عشق"چراغاني باد
سرنوشت من ودل آنچه تو مي داني باد
عشقم از بيم رقيبان تو پنهاني باد
(مجتبي كاشاني)
********************************************************************************************
********************************************************************************************
********************************************************************************************
ساعت 6 صبح شنبه چهارم خرداد ماه ، "آوين" خانم به دنيا اومد و رسما دختر ما شد! البته دخترم 6 روز هم از تاريخي كه براي سزارين تعيين كرده بودند زودتر به دنيا اومد! از لحاظ عجول بودنش به خودم رفته! اما طبق اكثريت آراء بيشتر شبيه مادرشه.
وقتي بهم نشونش دادند اولين چيزي كه گفتم اين بود كه :"چقدر نازه!" و تفريبا هر كسي هم كه اولين بار ديدش همين رو گفت.
بر عكس زماني كه توي شكم مادرش بود و خيلي ورجه وورجه مي كرد و موج مكزيكي راه مي انداخت الان خيلي آرومه و بيشتر اوقات خواب تشريف داره . تازه وقتي هم كه بيداره همش سر شير خوردن دعوا داره! حالا تقصير ما چيه كه خودش خيلي كوچولو و ضعيفه و توان يكسره شير خوردن رو نداره ، نمي دونم.
البته از پريروز آوين زردي گرفته و كمي بيحال شده و براي همين راحت نمي تونه شير بخوره كه اميدوارم با از بين رفتن زردي اين مساله هم حل بشه.
راستي آوين به معناي روشنايي و پاكي است و از ريشه آب گرفته شده و در گويش كردي - البته نه من و نه يار هيچكدام كرد نيستيم- هم به معناي عشق است و اميدوارم آوين روشنايي بخش خانه و گرمي بخش دلهايمان باشد!
Comments: Post a Comment

 

 
 
Archives:

 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home