TO BE OR NOT TO BE
 

 
REMEMBER THE FLYING
 
 
   
 
Tuesday, July 20, 2004
 



كوله بارت را بردار ، راه بيفت كه مقصد بس دور است و وقت تنگ! قدم در راه بگذار، به پيش برو، راه گرچه سبز،ولي طولاني و سخت،بايد گذشت،از كوهپايه كه بالا مي روي به جنگلي انبوه مي رسي بكر،با درختاني سر به فلك كشيده و استوار،كه نور خورشيد رانيز  در هوا  از شاخه هاي يكديگر مي قاپند.
حس غريبي بهت دست مي دهد،انگار به خانه اي بازگشتي كه بدان تعلق داري،هرچه بالاتر ميروي،مه پايين تر  مي آيدوسكوت جنگل مرموزتر.اگر نباشد هر از گاهي صداي جيرجيركي يا بال پرنده اي،گمان مي كني كه زمان از حركت ايستاده است و تو در لامكان گام بر ميداري،كه نه،انگار در راهي هستي بسوي ابديت،راهي به بهشت،راهي به ....اصلا انگار هر چه بالاتر مي روي و از تمدن و مردم دورتر،به خدا نزديك تر مي شوي!
از جنگل كه بيرون مي روي ، راه كمي آسانتر مي شود  و هواي سنگين جنگل،سبك تر! شروع مي كني به عكس گرفتن، از همراهانت،از راه،از جنگل پشت سر، از كوههاي روبرو! انگار حافظه ات كافي نيست ومي خواهي اين مناظر را هميشه پيش رو داشته باشي و هر بار كه آلبوم را ورق مي زني،با ياد اين لحظات،آه بكشي! به ياد دور آتش جمع شدن و درنور آتش شام خوردن ، به يادآواز خواندنهاي دسته جمعي،به ياد شوخيهاي بچه ها و...
چند ساعت ديگر كه ميروي به جنگلي ديگر ميرسي و بعد دشتي و سينه كشي ديگر. از دور انگار كانالي از مه است كه بسويت هجوم مي آورد و همه جا و همه چيز را تسخير مي كند.
ازمه كه بيرون مي آيي، غروب است و هنگام اتراق.چادر زدن و هيزم جمع كردن و آتش برافروختن و دور آتش حلقه زدن.هوا گرچه سردتر وسردتر مي شود ،اما گرمي آتش و گرمي جمع ، سوز سرما را عقب مي راند.
چند ساعتي كه مي گذرد ،رفته رفته هر كس به گوشه چادري و بعضي هم در پناه چادري براي فرار از گزند باد مي خزند و به خوابي سرد وسبك فرو مي روند!
فردا سحر، يكي از زيباترين صحنه هاي عمرت را شاهدي، دريايي از ابر،خروشان و موجزنان پيش رو، و در افق ، خورشيد كه آهسته و آهسته از پشت قله اي به بيرون مي خزد و نويد حركت به سمت قله را مي دهد.ساعتي دگر بر فراز قله،لذت صعودي ديگر را تجربه خواهي كرد!




Wednesday, July 07, 2004
 
*پشت يه وانت مزدا نوشته بود:"ديوانتم رواني!"نفهميدم از چي اين نوشته خوشم اومد از اينكه به همه ميگه رواني يا از اينكه خودش ديوانه بود!

*امروز 18 تير ماه سال يكهزاروسيصد وهشتادوسه مقارن با ....!4 سال پيش درچنين روزي .............
امسال هيچ خبري و حرف و حديث و اعتراضي نيست! به نظرم مردم دچار مرض بي تفاوتي شده اند(جُكِش رو كه شنيديد؟)،در واقع همه به اين نتيجه رسيدن كه آش و كشك خاله اته!در واقع همه فهميدند كه بايد چند صباحي رو همينطور گذروند تا بعد ببينيم دستهاي پشت صحنه برامون چه تصميمي مي گيرند!خوب هم كخ نگاه كني ميبيني فكر وذكر همه شده مسايل اقتصادي!البته تقصير چنداني هم ندارند!زندگي نباتي يعني همين ديگه!

*بحثي بين من وپدارم عزيز در مورد اخلاق و دين شروع شد كه البته چون در نظر خواهي وبلاگ بود چندان منسجم نبود،اما من خلاصه اي از اونها رو اينجا ميارم و دوست دارم نظر ساير دوستان رو هم درباره دين و اخلاق و نسبي يا مطلق بودن اخلاق بدونم.

پدرام در مطلب 29 خرداد در مرود فيلم مصائب مسيح در بند 4 نكات نوشته:
"۴- قضاوت دربارهُ ۲۰۰۰ سال قبل يا ۱۴۰۰ سال قبل بسيار سخت است. واقعا نميتوان روايتهای راست را از ناراست، تحريف شده را از تحريف نشده و ... بازشناخت. به نظر من از آنجا که دين هميشه بهترين وسيله برای سو استفاده قدرتمندان بوده است، بايد دينداری را در حداقل و ضروريات محدود کرد. يعنی : خدا و اخلاق !"

من در نظر خواهي براش نوشتم:
"دينداری در اخلاق؟؟!! يعنی اخلاق رو بر اساس دين تعريف کنيم؟خب محدوده اين خدا و اخلاق رو چه جوری از ساير امور جدا کنيم؟ مثلا زنا طبق دين اصلا اخلاقی نيست؛حالا اگه کسی زنا کرد چه کارش کنيم؟ سنگسارش کنيم يا اصلا کاری به کارش نداشته باشيم؟ فقط بگيم اين کارا اخلاقی نيست؟! يعنی فقط بگيم دزدي و.... بدند و انجام نديد! حالا قوانين رو بر اساس خدا و اخلاق تصويب کنيم؟ بالاخره که نميشه قوانين مخالف اخلاق باشند!...بعدش هم در مورد اين فيلم اصولا ديد نويسنده و کارگردان با ديد ما نسبت به داستان مسيح خيلی فرق می کنه و تفاوت اساسی داره!"

پدرام در جواب چنين مي نويسه:
"خير افشين جان. برداشت شما غلط است . منظور من اين است که اخلاق تنها چيزی است که ممکن است از دين بدرد بخورد و لا غير. و اخلاق هم امری کاملا شخصی است و ربطی به جمع ندارد. آنچه بر جمع حاکم است قانون است که لزوما با رفتار شما همخوانی ندارد و قانون اصولا نبايد هيچ ربطی به دين داشته باشد بلکه قانون يعنی نظر مجلس و خواست اکثريت مردم يک جامعه. زنا ممکن است قانونا مجاز باشد مثل همجنس بازی که در غرب قانونا مجاز است اما شما شخصا از آن ميپرهيزيد. چون اعتقادات شما آنرا برنميتابد. و دامنه اين اعتقادات هم بايد تا حدی باشد که به آزادی ديگران لطمه نزند. امر به معروف و نهی از منکر در اخلاق نداريم !!! ."

ومن در پاسخ گفتم:
"آقا جان! يه سوال! اگر دين امری شخصيه پس چرا پیامبران اون رو به سایر مردم ابلاغ کردند؟ فقط برای خودشون نگه میداشتند! بعدش هم خیلی از افراد بیدین هستند که از افراد دیندار هم با اخلاق ترند! تازه خیلیها میگن که اخلاق هم نسبیه! در بعضی جاها(ی افریقا) ازدواج با دختر باکره امری ضداخلاقيه! يا بعضی جاها آلت پرستی امری اخلاقی و ممدوحه!بعد قانون هم که خواست اکثريت جامعه است؛خب تو کشور ما هم اکثريت مردم ديندارند پس عيبی نداره که قوانين ما بر اساس اسلامه ديگه! اما نتيجه اش اينه که می بينی!خب به نظر من اکثريت يه جامعه هم ميتونه اشتباه کنه!...!"

وپدرام پاسخ ميده:
"افشين جان. اخلاق امری نسبی است. و به همين خاطر هم هست که قانون شامل نظر اکثريت ميشود يعنی همان نسبيت ! در مورد اينکه پيامبران چه کرده اند فعلا بحثی نداريم و من ديدگاه خودم را گفتم که بهتر است دين در حد شخصی باقی بماند ! توی جامعه ما هم اکثريت جامعه آلت پرستند نه ديندار ؟ هر وقت دموکراسی برقرار شد ميشه ثابت کرد اکثريت جامعه چی ميخواهند، تو هم که به سياق آقايان ميبری و ميدوزی !"

وپاسخ من:
"اگه اخلاق نسبيه پس دين ديگه به چه درد ميخوره؟ يعنی ميفرماييد آدمکشی ميتونی يه جا اخلاقی باشه يه جايی هم غير اخلاقی!من هم معتقدم دين از سياست جداست اما اين دليل نميشه که اخلاق رو هم نسبی بدونم! اخلاق يه چيز فطريه که ربطی هم به جوامع و زمانها نداره! هميشه خوب خوبه؛بد هم بده! به قول بهروز وثوق تو فيلم گوزنها:خلاف خلافه!.........بعدشم آقايونی که ميگی، از من ياد گرفتن بابا جون! آخرشم چي چی گفتی؟ملت ما آلت پرستن؟! حالا به .... فحش ميدی؟"

پاسخ پدرام:
"در مورد نسبيت اخلاق هم ، همين بس که سکس قبل از ازدواج دركليه ممالك دنيا آزاد و اخلاقي است ولی در ايران و ممالك مسلمان گناه نابخشودني است ! مشروب حلال است اما اينجا گناه كبيره ، همجنس بازي در بعضی كشورها اخلاقي محسوب ميشود و ...باز هم بگويم؟"

وپاسخ من:
"پدرام جان! شما اخلاق رو با هر فعلی که انجام ميشود، خلط کردی! آشاميدن هم همه جا انجام ميشه پس اخلاقيه؟در مورد مشروب خوردن حداقل در مسيحت شراب به عنوانِ خون عيسي معرفی شده! اما انسان الكلي که زياده راوی ميکنه هم همه جا منفوره! اينکه هر کاری که انجام بشه رو اخلاقی تصور کنيم درست نيست! در همون غرب هم اگر در مورد همين كارهايي که گفتی بری نظر سنجي کنی مطمئن باش اكثريت مردم نميگن که اين افعال اخلاقيه!به قول خودت هر کاری که قانونی يا عرف شد ربطی به اخلاق نداره! اخلاق نشأت گرفته از فترت پاک انسانهاست!حالا اگر اين فترت يه کاری رو از روی هوس انجام بده و اون رو توجيه کنه دليل نميشه اخلاقی باشه!بين اخلاق و افعالي که در اثرِ كثرت انجام به عرف تبديل ميشه يا چون آزادی هست انجام ميشه خيلی فرق هست خيلی!"











Saturday, July 03, 2004
 
مرا می‌بينی و هر دم زيادت می‌کنی دردم
تو را می‌بينم و ميلم زيادت می‌شود هر دم

به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم

نه راه است اين که بگذاری مرا بر خاک و بگريزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم

ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی به گرد دامنت گردم

فرورفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی
دمار از من برآوردی نمی‌گويی برآوردم

شبی دل را به تاريکی ز زلفت باز می‌جستم
رخت می‌ديدم و جامی هلالی باز می‌خوردم

کشيدم در برت ناگاه و شد در تاب گيسويت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم

تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده
چو گرمی از تو می‌بينم چه باک از خصم دم سردم

 

 
 
Archives:

 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home