"مرا درياب"
اينك بازگشته ام
چون هميشه تنها
در چهار گوشه غمگين اتاق
خاطره اي از تو
در گوشه گوشه ذهن من
ياد تو
بازآمده ام
بازآمده ام،از سفري بي فرجام
از خويش به تو
واز تو به خويش
وحاصل اين سفر
تنها
تنهاو تنها
ياد دل انگيز تو
در چهار چوب قاب خالي ذهنم
عكس تو
واز تمامي عشقها،
از تمامي بارانها
تنها"باران عشق"
كه يادبودي است از عشق ما در باران
ومن
باز
باز به شعر پناه آورده ام
آخرين يار،اولين ياور
و مي نويسم به ياد تو
به ياد لحظه هاي سپيد با تو بودن
به ياد لحظه هاي سياه بي تو بودن
من آن روز
من آن روز، در چشمان سياه تو غرق گشتم
من آن شب
در گرمي بوسه تو آب گشتم
من آن غروب
از رهايي دستان تو، آزاد گشتم
آه !
اي آرماني ترين يادها
اي باشكوه ترين معصوميتها
من از تو لبريزم
از نگاه تو
از لبخند تو
مرا درياب!
اينك،من دگر نه منم
مرا درياب!
اي غزال بي قرار عشق
بازگرد و به راهت بنگر
ببين تير مژگانت
با صياد
چه كرده؟!