فزت و رب الكعبه ********* به خداي كعبه رستگار شدم
من علاقه ندارم براي مناسبتهاي مختلف در وبلاگم تبريك يا تسليت بنويسم!اما اين دفعه با دفعه هاي پيش خيلي فرق مي كنه!خيلي سخته بدوني در چنين روزي،سحر هنگام، مردي بر سر سجاده در سجود، نيايش حق مي گفته و وقتي ضربه شمشير فرق سر او رو مي شكافه و درد اعماق وجودش رو فرا مي گيره ،به جاي گفتن آخ و به جاي گفتن هر كلمه ديگري فقط يك جمله رو به زبون ميآره:"به خداي كعبه رستگار شدم"وديگر هيچ!نه حرفي ، نه گلايه اي،نه شكايت از دردي،هيچ!
اوآنقدر از دست مسلمانان خشك مذهب و مومنان سست پيمان كشيده بود كه مرگ را از جان و دل پذيرا بود و منتظر.
مرد كوتاه قامت چهار شانه اي كه پيامبر اورا ورودي شهر علم معرفي كرد وهيچ ديده اي كه بدون گذشتن از دروازه شهري بتوان به درون آن راه يافت؟ مردي كه به گواه تاريخ عصاره عدالت و شجاعت بود وبه يقين مايه فخر عالم امكان
هر كس به كسي نازد....................ما هم به علي نازيم!
صحبت از او كه دلتگيهايش را نيمه هاي شب در گوش چاههاي كوفه زمزه مي كرد وعدالت بي مانندش اورا بر آن مي داشت كه بر صحابي پيامبر شمع بيت المال خاموش كند و بيم از آتش دوزخ ،نسب و برادري را از ياد او ميبرد آنچانكه در برابر خواست ناحق برادر از بيت المال ،آهن تافته در كف دست او مي نهاد و هماره بيم ان داشت كه در گوشه اي از سرزمين تحت امر او كودكي يتيم يا بيوه زني فرتوت سر گرسنه بر بالين بگذارد و يابه فرد مسيحي در حكومت اسلامي ظلم شود و يا حكام منصوب او در ميهماني زرو زور اندوزان شركت جسته باشند بدون آنكه فقرا و محرومان را راه بر آن ميهماني باشد.او كه سجده و چاپلوسي مردمان شهر انبان را تاب نياورد و عتابشان داد كه"چه معصيت بي لذتي مرتكب مي شويد!" بسيار سخت نخواهد بود چرا كه وسعت ابعاد وجودش آنچنان بي انتهاست كه هر كه را بنا به گنجايش خويش، توان پرداختن به او بوده و هست!
در اين ميان آنچه پذيرفتني نيست گريستن بر چنين انسان كاملي است كه مايه مباهات عالميان وآدميان است وبه راستي اگرمجال گريستن باشد؛بايد به حال من و تو وآناني باشد كه ادعاي پيروي از او دارند و بويي از منش و رفتار او نبرده اند. آنان كه به نام علي و به سال علي، روي چنگيز و تيمور را سپيد كرده اند.مردم را به تبعيت از علي مي خوانند و خود در قصرهاي سبزشان خوي و خلق اموي دارند.اطرافيانشان و منصوبانشان لقمه از دهان يتيمان و بيوه زنان مي ربايند و بيت المال را كابين زنان و ارثيه فرزندانشان كرده اند!
نه مسلمان و نه مسيحي ؛نه كافر و نه مومن هيچيك را حقي در اين ديار نيست وآنكه صاحب حق است از خويشان و دوستان است.چاپلوسي و دست بوسي و آدم فروشي ستايش مي شود و حق طلبان و عدالت خواهان به غل و زنجير گرفتار مي آيند.سفره هاي اشرافي پهن وگرسنگان و پا برهنگان از آن محروم.
خشك مذهبان و كژانديشان سوار بر مركب حكومت وروشنفكران ديني، دانشمندان و عالمان درحبس و تبعيد و زندان. شقاوت نام عدالت به خود گرفته و دزد و ياغي جايگزين مفتي و قاضي شده اند. آنان كه به نام دين ،دنيا فروشي مي كنندوخرقه رياو تزويربر تن كرده اند، پيرو علي شده اند و شيعيان علي، كافر و مشرك وبي دين نام گرفته اند.
آنان كه از دكان دين ارتزاق مي كنندمحرومان و فقرا را اراذل و اوباش و شراب خوار وطاغوتي و جاسوس مي نامند و خود را آينه زهد و تقوا وايمان مي دانند!دچار غرورو نخوت جاهليت گشته و دين و مذهب و ايمان را ارثيه اجدادي وپدران خويش مي شمارندوخود را جزء مقدسات و نشانه خدا و حجت اسلام و منصوب به عالم روحاني و غير خويش را جسماني و مادي وگمراه و محتاج قيم و وكيل و وصي مي دانند!
به راستي كه اگر امروز "او" ظهوركند ،گويي ديني تازه آورده است! به مخالفت با او بر مي خيزند و او را به جرم اهانت به مقدسات و روحانيت و دين در بي دادگاههاي خويش محاكمه مي كنند.
پس واي بر من
واي بر تو
واي بر ايشان
نظر بدهيد