TO BE OR NOT TO BE
 

 
REMEMBER THE FLYING
 
 
   
 
Thursday, November 28, 2002
 
براي خانه اي كه ابريست:
چه فرقي مي كند كه كجا باشي؟مهم اين است كه همه ما غريبه ايم!تو آنجا در ديار غربت و ما اينجا(به قول پدرام) در شهر و كشور خودمان !!!همه با هم و با خودمان غريبه شده ايم آنقدر دوراز خودودوراز ديگران كه "من كه منم" ديگر خود را نمي شناسم چه برسد به تو كه كلامت بر دلم مي نشيند و دلم از دلتنگيت مي گيرد.نمي دانم !همه ما اگرچه دل بسته ايم به اين دنياي مجازي اما خوب مي دانيم كه از اين صفحه شيشه اي هم كاري ساخته نيست و فقط سعي مي كنيم خودمان و ديگران را تسلي بخشيم!
تو رفته اي به چين و ماچين ومن مانده ام درون خود كه كيستم و چه كاره ام و چه مي كنم و چه بايد بكنم؟تو هجرت آغاز كردي و من همچنان در بودن خويش درجا مي زنم. اگرچه" نبودن" را به اينگونه" بودن" ترجيح مي دهم!
همه ما كه در اين شهر مجازي جمع شده ايم به دنبال همان مكالمه هستيم كه گفتي!اگر سيه چشم چنين مي كند و ديگران كه گفتي چنان، همه حديث همان تكه هاي شكسته" يار"ان ديرين" دبستاني" است كه يكديكر را مي جوييم شايد " مرهمي باشيم براي ديگران"
آري! فاصله هاي زميني را مي توانيم ناديده بگيريم اما فاصله بين دلها را نه! اين ديوارهاي يخي را كه ما بين دلهامان كشيده ايم را جز با ذوب كردن بلورهاي خودخواهي با حرارت دوستي و ديگر خواهي نتوان شكست!
چه مي گويم؟ نمي دانم! كه دلتنتگم از اين زمانهء ........
حق يارت
نظر بدهيد
Comments: Post a Comment

 

 
 
Archives:

 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home