TO BE OR NOT TO BE
 

 
REMEMBER THE FLYING
 
 
   
 
Monday, September 09, 2002
 
کسانی که به انگلیس رفته اند می دانند که در کشور مردمان مغرور،در هر کوچه و خیابانی که سرک می کشی موزه ای می بینی،موزه نه به آن مفهوم که در ذهن ماست،موزه هایی کوچک که هر یک خانه ای است یا کتابخانه ای قدیمی یادگار ویادبود فلان شاعر و نویسنده و سیاستمدار،آن یک محل به دنیا آمدن فلان نقاش و این دگر محل زیستن بزرگترین معمارو عکاس ودانشمند وفرمانده!چنان به آنچه که دارند افتخار می کنند و فخر می فروشند ،که رشک می ورزی بر آن همه نابغه وبزرگ مرد! و در شگرف می شوی که این همه ستاره چگونه و چطور در آسمان آبی سرزمین آنان یافت می شود ودر آسمان تیره گون این خاک، کور سوی نام ویاد چند شاعر و دانشمند متعلق به چند صد سال قبل -آنهم بیشتر به همت همان چشم آبی ها - می درخشد وتمام فخر ما به آنهاست!
آری ،همین وبس!دگر هر چه جستجو می کنی جز کینه و تهمت و افترا و ترور شخصیت و لعن ونفرین هیچ نمی بینی ،هیچ!
از بزرگان علم ودانش و هنر ومعرفت هر چه داشتیم یا به دست حکام احمق و خودخواه وجاه طلب تبعید وتهدید و شکنجه وسرکوب شدندو مورد بی مهری قرار گرفتند یا بوسیله عمله های جمودالفکر مذهبی ، باطنی و رافضی و مرتد ومشرک و فاسد و محارب دین و مذهب نام گرفتند و مطرود شدند.
انگشت شماری هم که از دست این دو طیف تهی مغز و خودخواه جان سالم به در بردند و نام و نشانی از آنها بر جای ماند ، به دست هم کیشان و روشن فکران کوته بین ترور شخصیت شدند و به لجن کشیده شدند!
و حاصل این همه، درسراسر تاریخ معاصرکه بگردی ،نامی و یادی پیدا نمی کنی که بارها مورد هجوم و حمله قرار نگرفته باشد و باورها و یادها را نسبت به آن مشوش نکرده باشند.
آنان که با رجل سیایتمداری چون مصدق که تنها و یک تنه، پوزه استعمارپیر را به خاک مالید، آن کردند که در تقویم های امروزی 29اسفند را "روز ملی شدن صنعت نفت به دست آیت ا... کاشانی " نگاشتند، تا بدانجا پیش رفتند که روح وطن دوستی و ملی گرایی را چنان به صلیب جهل کشیدند که آنچه امروز" یافت می نشود،آنم آرزوست!"
ازشریعتی ها و فروغ ها و شاملو ها هیچ نمی گویم که آنچه بر این قوم شوریده و آشفته رفت ،بر هیچ کس پوشیده نیست!
وما! در این میان چه کردیم؟ به جای بزرگداشت و گرامیداشت همه آنان که افتخار فرهنگ و علممان بودند، و به جای نقد علمی و بهره از آثار آنان به نقد مغرضانه شخصیت آنان و هتک حرمت و عیان ساختن ضعفهای شخصیتی بزرگانی پرداختیم که می بایست مایه مباهات وغرور ملی ما و ستاره ای بر آسمان علم و فرهنگ این مرزوبوم و پرچم سرافرازی ما در سطوح جهانی باشند.
دریغ و صد افسوس در کشوری که کلام مخالف را حتی با شنونده و خواننده ای در حد چند صد نفر(درخوش بینانه ترین حالت) در یک وبلاگ بر نمی تابند و به تهدید وارعاب متوسل می شوند و زبان می برند و قلم می شکنند و احتمالا کی برد خرد می کنند،بخش عمده ای از کلامها و اندیشه های قشر تحصیل کرده و طبقه ای که به پیشرفته ترین فناوری ارتباطات دسترسی دارند حول محور سکس می چرخد و داغ ترین مبحث روشنفکران آن نیزبحث بر سر قهرمان بودن یا نبودن صمد بهرنگی است ! دعوا بر سر آثار صمد نیست ، دعوا سر لحاف ملاست!صحبت از نقد نوشته های صمد نیست، بی غرض!، تا "کلام را بشنویم و بهترینش را انتخاب کنیم"!
چه فرق می کند که صمد قهرمان باشد یا نباشد؟ چه تفاوت می کند که مرگ او چگونه بوده است؟
سوالی که من از همه دوستان دارم اینست که آیا هنر و علم یک فرد وابسته به شخصیت اوست؟ آیا برای نقد آثار یک فرد باید شخصیت او را نقد کرد؟و اصولا جامعه ما امروز به قهرمان و قهرمان سازی نیاز دارد ؟
در جامعه ای که به هر گوشه اش که می نگری درد است و رنج وبه هرنغمه اش که گوش می سپاری آه است و ناله و بر هر وجبش که دست می سایی ، زخم سر بازکرده کهنه ایست که بوی نای و تعفنش ، هوش از سر و جان می برد ، کلامهای بسیاری برای گفتن هست ، شاید، شاید که ....
نظر بدهید

Comments: Post a Comment

 

 
 
Archives:

 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home