دیشب ساعت 9 رفته بودم میوه فروشی مقداری خرید کنم،بعد از وارد شدن من آقای مسنی به همراه خانمی میانسال وارد شدند،بیشتر از 2دقیقه نگذشته بود که شاگرد میوه فروش که پسرکی 14یا 15 ساله بود ،فریاد زد :"خانم،خانم، کیفتون رو بردند!"با این صدا من و چند نفر دیگه به همراه مرد مسن و خانم میانسال به سمت خیابان دویدیم.رسیدن ما به خیابان مقارن بود با دور شدن یک موتور سیکلت با دو سرنشین از کنار یک پژو پرشیا که درست جلوی میوه فروشی وبه فاصله 1متر از درب آن پارک شده بود.زن و مرد مذکور که حسابی دست پاچه شده بودند ، چند قدم در مسیر موتور سیکلت دویدند و همه ما تنها نظاره گر دور شدن موتور بودیم. زن به سمت ماشین برگشت ودر عقب را باز کرد ووقتی مطمئن شد که اثری از کیف نیست،شروع کرد به سر و روی خودش زدن. مرد هم که برگشت ،نمی دانست چه کار کند.به مرد گفتم:"آقا ،سوار شو،برو دنبالش .شاید بهش رسیدی!"
مردو زن بینوا بلافاصله سوار ماشین شدند و به دنبال موتور سواران روان شدند.ما هم به داخل مغازه برگشتیم و مشغول صحبت در مورد این ماجرا و ادامه خرید کردن شدیم.بعد از چند دقیقه زن و مرد ،دست از پا درازتر بازگشتند .مرد گفت که هیچ اثری از آنها در خیابان نبوده واحتمالا آنها داخل یکی از فرعی ها پیچیده اند .از او پرسیدم که چقدر پول در کیف بوده و او جواب داد که کیف حاوی 200هزار تومان پول نقد بوده ولی ابن مهم نیست!چون اصل قضیه مدارک زیادی است که در کیف موجود بوده و بسیار هم مهم بوده اند.از او پرسیدم که امروز به بانک یا جای دیگری رفته و پولها را تحویل گرفته است، که سارقان از آنجا او را تعقیب کنند؟ واو گفت که خیر ، پولها را صبح از منزل برداشته است.
به هر حال قضیه با دادن شماره تلفن مرد به مرد میوه فروش به امبد آنکه سارقان ،مدارک را در آن حوالی رها کنند ،خاتمه یافت(البته از نظر ما ناظران)
حالا من که مطمئنم ،آقایون سارقا!الان نشستید و دارید وبلاگ من رو می خونید !می دونید که من شما رو می شناسم!خب حالا مثل دو تا پسر خوب بیایید مدارک رو به من تحویل بدهید و مژدگانی!دریافت کنید!!! قول می دهم که یه لینک دائم هم به ویلاگهاتون بدم!آآآآقربون پسر !!!
نظر بدهید