TO BE OR NOT TO BE
 

 
REMEMBER THE FLYING
 
 
   
 
Sunday, April 23, 2006
 
پریشب تا صبح ناراحت خوابیدم،مدام بیدار می شدم،از خواب می پریدم و خلاصه خواب و بیداریم قاطی شده بود! دم صبح بدون اینکه ساعت زنگ بزنه بیدار شدم،اینقذه خواب آلود بودم که حد نداشت.هوا خیلی تاریک بود فکر کردم هوا ابریه، پنجره را باز کردم و آسمان رو نگاه کردم اما هوا ابری هم نبود!
با عجله از خونه زدم بیرون،به سر خیابون که رسیدم اونطرف اتوبان رو نگاه کردم اما از هم سرویسیها هم خبری نبود نگاهی به ساعت انداختم دیدم 10 دقیقه به 6 رو نشون میده! گفتم شاید ساعتم خرابه! از یکی پرسیدم ساعت چنده؟ اونهم همین رو گفت!
خنده ام گرفت! درست یکساعت زودتر از خونه زده بودم بیرون!
برگشتم خونه و به یار که آماده میشد بره دانشگاه موضوع رو گفتم هر دو فکر می کردیم طرف دیگه ساعت رو نگاه کرده اما هیچ کدوم دقت نکرده بودیم! ساعت بیچاره هم هنوز زنگ نزده بود!
گرفتم خوابیدم و از روی لج! یکسره تا 8 صبح (یک ساعت بیشتر از هر روز)از جام تکون نخوردم! تا من باشم دفعه دیگه قبل از زنگ زدن ساعت از خواب بیدار نشم!

***********************************

آقا جون !کی میگه توی کشور ما خانمها عقب نگه داشته شده اند؟ این مطلب چاقوکشي ۴ دختر روي يک پيرمرد رو بخونید تا بفهمید که دختران نسل امروز پا به پای پسران پله ها ی ترقی ، پیشرفت و تمدن رو نه یکی یکی بلکه چند تا چند تا دارند طی می زنند!

***********************************

بالاخره این یکی ادعای آقایان هم توخالی از آب درآمد و در واقع آقایان فهمیدند که خیلی از کارهایی که بقیه انحام میدادند جندان هم بی حکمت نبوده! به هر حال هوپیمای تشریفاتی برای همینه که مقامات مدام هواپیماشون به در و دیوار نخوره و سقوط نکنه دیگه!

 

 
 
Archives:

 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home