TO BE OR NOT TO BE
 

 
REMEMBER THE FLYING
 
 
   
 
Wednesday, December 27, 2006
 
گروه 99

پادشاهي که يک کشور بزرگ را حکومت مي کرد ، باز هم از زندگي خود راضي نبود . اما خود نيز علت را نمي دانست .
روزي پادشاه در کاخ امپراتوري قدم مي زد . هنگامي که از آشپزخانه عبور مي کرد ، صداي ترانه اي را شنيد . به دنبال صدا ، پادشاه متوجه يک آشپز شد که روي صورتش برق سعادت و شادي ديده مي شد .
پادشاه بسيار تعجب کرد و از آشپز پرسيد : چرا اينقدر شاد هستي ؟ آشپز جواب داد : قربان ، من فقط يک آشپز هستم . تلاش مي کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم . ما خانه حصيري تهيه کرده ايم و به اندازه کافي خوراک و پوشاک داريم . بدين سبب من راضي و خوشحال هستم .
پس از شنيدن سخن آشپز ، پادشاه با نخست وزير در اين مورد صحبت کرد . نخست وزير به پادشاه گفت : قربان ، اين آشپز هنوز عضو گروه 99 نيست . اگر او به اين گروه نپيوندد ، نشانگر آن است که مرد خوشبيني است .
پادشاه با تعجب پرسيد : گروه 99 چيست ؟
نخست وزير جواب داد : اگر مي خواهيد بدانيد که گروه 99 چيست ، بايد چند کار انجام دهيد : يک کيسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذاريد . به زودي خواهيد فهميد که گروه 99 چيست .
پادشاه بر اساس حرفهاي نخست وزير فرمان داد يک کيسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند .
آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کيسه را ديد . با تعجب کيسه را به اتاق برد و باز کرد . با ديدن سکه هاي طلايي ابتدا متعجب شد و سپس از شادي آشفته و شوريده گشت . آشپز سکه هاي طلايي را روي ميز گذاشت و د آنها را شمرد . 99 سکه ؟ آشپز فکر کرد اشتباهي رخ داده است . بارها طلاها را شمرد . ولي واقعا 99 سکه بود . او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نيست . فکر کرد که يک سکه ديگر کجاست ؟ شروع به جستجوي سکه صدم کرد . اتاق ها و حتي حياط را زير و رو کرد . اما خسته و کوفته و نااميد به اين کار خاتمه داد .
آشپز بسيار دل شکسته شد و تصميم گرفت از فردا بسيار تلاش کند تا يک سکه طلايي ديگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به يکصد سکه طلا برساند .
تا ديروقت کار کرد . به همين دليل صبح روز بعد ديرتر از خواب بيدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وي را بيدار نکرده اند . . آشپز ديگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمي خواند . او فقط تا حد توان کار مي کرد .
پادشاه نمي دانست که چرا اين کيسه چنين بلايي برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزير پرسيد .
نخست وزير جواب داد : قربان ، حالا اين آشپز رسما به عضويت گروه 99 درامد . اعضاي گروه 99 چنين افرادي هستند : آنان زياد دارند اما راضي نيستند . تا آخرين حد توان کار مي کنند تا بيشتر بدست آورند . آنان مي خواهند هر چه زودتر " يکصد " سکه را از آن خود کنند . اين علت اصلي نگراني ها و آلام آنان مي باشد . آنها به همين دليل شادي و رضايت را از دست مي دهند و البته همين افراد اعضاي گروه 99 ناميده مي شوند .
======================================================
از یک ایمیل رسیده

Monday, December 18, 2006
 
ساعت 5 صبح به زور از خواب بیدار میشی! آماده میشی و به آژانس زنک میزنی که زودتر بیاد تا از پرواز جا نمونی! ساعت 10 دقیق به 6 میرسی فرودگاه. کارت پرواز رو می گیری.اعلام می کنند که پرواز ساعت 6:35 دقیقه یزد به سالن انتظار بروند.
داخل سالن انتظار غلغله است. تند تند پروازهای مختلف رو اعلام می کنند که به گیت مورد نظر بروند. اما پرواز یزد را همراه با تاخیر اعلام می کنند و درخواست می کنند که از سالن خارج نشوید.
همینطور منتظر می نشینید و ساعت و صفحه اطلاعات پرواز رو نگاه می کنید. ساعت 9 اعلام میکنند که مسافرین پرواز یزد بروند و پذیرایی شوند!
و بعد باز هم انتظار!
وبالاخره! ساعت 10 انتظار به پایان میرسه و اعلام میکنند که پرواز یزد لغو شده است!
به همین سادگی! به همین خوشمزگی!
بدون هیچ عذر خواهی یا پرداخت خسارت یا تلاشی برای پرواز جایگزین یااستفاده از پرواز بعدی!
حالا حساب کن با این وضعیت مجبور بشی برگردی شرکت! خواب آلود،کلافه!
به این میگویند چی؟! مملکت بیضه ای!

Tuesday, November 28, 2006
 
يك روز سوراخ كوچكي در يك پيله ظاهر شد. شخصي نشست و چند ساعت به جدال پروانه براي خارج شدن از سوراخ كوچك ايجاد شده درپيله نگاه كرد.
سپس فعاليت پروانه متوقف شد و به نظر رسيد تمام تلاش خود را انجام داده و نمي تواند ادامه دهد.
آن شخص تصميم گرفت به پروانه كمك كند و با قيچي پيله را باز كرد. پروانه به راحتي از پيله خارج شد اما بدنش ضعيف و بالهايش چروك بود.
آن شخص باز هم به تماشاي پروانه ادامه داد چون انتظار داشت كه بالهاي پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت كنند.
هيچ اتفاقي نيفتاد!!!
در واقع پروانه بقيه عمرش به خزيدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.

چيزي که آن شخص با همه مهربانيش نميدانست اين بود که محدوديت پيله و تلاش لازم براي خروج از سوراخ آن، راهي بود که خدا براي ترشح مايعاتي از بدن پروانه به بالهايش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پيله بتواند پرواز کند.

گاهي اوقات تلاش تنها چيزيست که در زندگي نياز داريم.
اگر خدا اجازه مي داد که بدون هيچ مشکلي زندگي کنيم فلج ميشديم، به اندازه کافي قوي نبوديم و هرگز نميتوانستيم پرواز کنيم.

من قدرت خواستم و خدا مشکلاتي در سر راهم قرار داد تا قوي شوم.
من دانايي خواستم و خدا به من مسايلي داد تا حل کنم.
من سعادت و ترقي خواستم و خدا به من قدرت تفکر و قوت ماهيچه داد تا کار کنم.
من جرات خواستم و خدا موانعي سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم.
من عشق خواستم و خدا افرادي به من نشان داد که نيازمند کمک بودند.
من محبت خواستم و خدا به من فرصتهايي براي محبت داد.
« من به هر چه که خواستم نرسيدم ...
اما به هر چه که نياز داشتم دست يافتم»

بدون ترس زندگي کن، با همه مشکلات مبارزه کن و بدان که ميتواني بر تمام آنها غلبه کني..

Sunday, June 18, 2006
 
حل مسئله به دو روش امريكايي و روسي


هنگامي ‌كه ناسا برنامه فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز كرد، با مشكل كوچكي روبرو شد. آنها دريافتند كه خودكارهاي موجود در فضاي بدون ‌جاذبه كار نمي‌كنند.

(جوهر خودكار به سمت پايين جريان نمي‌يابد و روي سطح كاغذ نمي‌ريزد.)

براي حل اين مشكل آنها شركت مشاورين اندرسون را انتخاب‌كردند. تحقيقات بيش‌از يك دهه طول‌كشيد، 12ميليون دلار صرف شد و درنهايت آنها خودكاري طراحي‌كردند كه در محيط بدون جاذبه مي‌نوشت، زير آب كار مي‌كرد، روي هر سطحي حتي كريستال مي‌نوشت و از دماي زيرصفر تا 300 درجه‌ سانتيگراد كار مي‌كرد.


روسي‌ها راه‌حل ساده‌تري داشتند:

آنها از مداد استفاده كردند!


________________________________________

اين داستان مصداقي براي مقايسه دو روش در حل مسئله است؛ تمركز روي مشكل يا تمركز روي راه‌حل. مشكل نوشتن در فضا و راه‌حل نوشتن در فضا با خودكار.

Tuesday, May 23, 2006
 
این کاریکاتور موهن!!! روزنامه ایران باعث شد ما بیایم و دوکلمه اینجا بنویسیم.
خداییش این کارکاتور رو ببینید بعد بگید کجای این کاریکاتور اهانته ؟!تمام قضیه اینه که سوسکه گفته:"نمنه"! تازه روزنامه ایران رو که بستند هچ! کاریکاتوریست بیچاره رو هم بازداشت کردند! دو روز هم هست توی تبریز و بعضی شهرهای آذری زبان به این بهونه دارند تظاهرات میکنند و به بانکها و چند جای دیگه هم حمله کردند و شیشه هار و شکستند و اماکن رو هم آتش زدند!خب همین کارها رو می کنید که براتون جک در می آورند و میگویند ترکید دیگه!
روزنامه ایران هم که لینک اون صفحه رو از آرشیوش برداشته؟ این هم یه اقدام ترکیه دیگه! آخه آی کیوها! اگه لینک رو بردارید که معنیش این نیست که نمیشه به اون صفحه دسترسی پیدا کرد!!!
---------------------------------------
اینهم آخرین ادعای فضله رييس ستاد كل نيروهاي مسلح ! خدائیش توی مملکت ما چه مخهایی وجود دارند ها!
سرلشگر فيروزآبادي با بيان اين‌كه سوخت هسته‌يي در آينده در خدمت اقتصاد كشور و رفاه ملت ايران خواهد بود، گفت: سوخت هسته‌يي را در نيروگاه مي‌گذارند، آب جوش مي‌آيد و به وسيله‌ي بخار آب، توربين‌هاي برق حركت مي‌كند و برق توليد مي‌شود كه اين اصلا جاي بهانه و ايراد گرفتن ندارد.

Sunday, April 23, 2006
 
پریشب تا صبح ناراحت خوابیدم،مدام بیدار می شدم،از خواب می پریدم و خلاصه خواب و بیداریم قاطی شده بود! دم صبح بدون اینکه ساعت زنگ بزنه بیدار شدم،اینقذه خواب آلود بودم که حد نداشت.هوا خیلی تاریک بود فکر کردم هوا ابریه، پنجره را باز کردم و آسمان رو نگاه کردم اما هوا ابری هم نبود!
با عجله از خونه زدم بیرون،به سر خیابون که رسیدم اونطرف اتوبان رو نگاه کردم اما از هم سرویسیها هم خبری نبود نگاهی به ساعت انداختم دیدم 10 دقیقه به 6 رو نشون میده! گفتم شاید ساعتم خرابه! از یکی پرسیدم ساعت چنده؟ اونهم همین رو گفت!
خنده ام گرفت! درست یکساعت زودتر از خونه زده بودم بیرون!
برگشتم خونه و به یار که آماده میشد بره دانشگاه موضوع رو گفتم هر دو فکر می کردیم طرف دیگه ساعت رو نگاه کرده اما هیچ کدوم دقت نکرده بودیم! ساعت بیچاره هم هنوز زنگ نزده بود!
گرفتم خوابیدم و از روی لج! یکسره تا 8 صبح (یک ساعت بیشتر از هر روز)از جام تکون نخوردم! تا من باشم دفعه دیگه قبل از زنگ زدن ساعت از خواب بیدار نشم!

***********************************

آقا جون !کی میگه توی کشور ما خانمها عقب نگه داشته شده اند؟ این مطلب چاقوکشي ۴ دختر روي يک پيرمرد رو بخونید تا بفهمید که دختران نسل امروز پا به پای پسران پله ها ی ترقی ، پیشرفت و تمدن رو نه یکی یکی بلکه چند تا چند تا دارند طی می زنند!

***********************************

بالاخره این یکی ادعای آقایان هم توخالی از آب درآمد و در واقع آقایان فهمیدند که خیلی از کارهایی که بقیه انحام میدادند جندان هم بی حکمت نبوده! به هر حال هوپیمای تشریفاتی برای همینه که مقامات مدام هواپیماشون به در و دیوار نخوره و سقوط نکنه دیگه!

Sunday, March 19, 2006
 
این قافله عمر عجب می گذرد!

انگار همین دیروز بود.از چند روز مانده به چهارشنبه سوری هرجا که چوبی، تخته ای پیدا می کردیم ، گوشه ای از زیر زمین یا حیاط جمع می کردیم.یکی دو روز آخر هم ،برادرم و بچه های بزرگتر محل می زدند به کوه های اطراف و با چند گونی بوته بر می گشتند.
بازار کررات و زرمیخ داغ بود و دارت.کررات و زرمیخ را می رختیم روی جدول کنار پیاده رو و یک سنگ مرمر هم می گذاشتیم رویش و با پا می کوبیدیم رویش به سمت جلو که صدا بدهد. که نه آنقدر صدایش گوشخراش و مهیب و ترسناک بود و نه ذاتا خطرناک!
شب چهارشنبه سوری هم سراسر کوچه، کومه های هیزم و بوته بود که به ردیف می چیدیم و آتش می زدیم و همه با هم ، از روی آتش می پریدیم و زردی مان را به آتش حواله می کردیم و سرخی او را می طلبیدیم. بزرگترها هم می آمدند و حتی همراهی می کردند.
یکی آلومینیوم داخل اسپند داغ کن می گداخت و می چرخاند. آلومینیومهای سپید مذاب به اطراف پرت می شدند و منظره ای زیبا در سیاهی شب به وجود می آوردند. دیگری نفت در دهانش می ریخت و به سبک سیرکها و مشعل جلوی صورتش می گرفت و نفت را فوت می کرد روی مشعل و مخروطی از آتش بود که بین دهانش و مشعل بوجود می آمد و همه برایش کف می زدند.
آخرش هم می رفتیم سراع مادرم که بساط آجیل چهارشنبه سوری و آب نبات و شکلاتش همیشه به راه بود.
بعد دسته قاشق زنها می آمدند و چادر به سر پشت درب خانه ها می نشستند و قاشق می زدند و باز مادرم بود که آجیل و شیرینی و آب نبات و حتی تخم مرغ در کاسه شان می گذاشت.
یادش به خیر! هر چه بود همه اش شادی بودی و یکرنگی و یکدلی. اگر قرار بود شادی کنیم همه شادی میکردیم. نه مزاحمتی در کار بود و نه آزار و اذیتی!
مثل این روزها نبود که انواع نارنجک و کپسولی و دهها نوع بمب صوتی! آسایش و آرامش ملت را بر هم بزند. شب چهارشنبه سوری کسی جرات نکند از خانه بیرون بیاید مبادا کسی نارنجکی چیزی روی سر یا زیر پایش بیندازد. شرم آور است که کسبه جلوی معازه شان بایستند با مشتی جوان جاهل و نفهم که ترقه و کپسولی و .... زیر پای دختران و زنان عابر بیندازند و از ترس آنان قاه قاه بخندند!
سادیسم که می گویند مگر غیر از اینست؟ خوب که نگاه کنی می بینی خیلی چیزهایمان همینطوری شده است! شوخی هایمان شده است تمسخر یکدیگرو دست انداختن دیگران!
بگذریم....فکر می کنم چهارشنبه سوری فعلی هم از اثرات همان جنگ خانمانسوز باشد. در بحبحه جنگ بود که آیینهای زیبای چهارشنبه سوری تبدیل شد به صدای مهیب کاربید که در قوطی های روغن و رنگ ریخته می شد و آب درونش می ریختند و ته قوطی را سوراخ می کردندو مشعل به سوراخ نزدیک می کردند که گاز کربنیک داخل قوطی منبسط شود و درب قوطی را با فشار و صدای شدید پرتاب کند و صدای بمب و موشک و توپهای ضد هواییرا برای مردم تداعی کند و باز هم تن مردم را بلرزاند!
هر چند باید مخالفتهای اجمقانه پلیس را هم با جشن و شادی مردم در نظر گرفت که کم کم مراسم تبدیل شد به تعقیب و گریزهای جوانان و ماموران و پرتاب مواد منفحجره آماده که توانایی فرار سریع را هم می داد.
هر چه که بود این آیین کهن امروز به شکل امروزیش درآمده که هیچ شباهتی و تطابقی با اصل و فلسفه وجودیش که خداحافظی با سرما و سلام به بهار و زایش و شادی بوده ندارد.

به هر حال در آستانه عیدی دیگر هستیم. عیدی باستانی که در این بیست و هشت سال هر چه کردند نتوانستند نابودش کنند یا چون چهارشنبه سوری به ابتذالش بکشنند! هر چند که این روزها اقوام و فامیل ها به لطف انواع مشکلات،خودخواهیها و ... که زاده مشکلات اقتصادی،فرهنگی و اجتماعی است که در این سالها بر مردم روا داشته اند آنقدر از هم دور و بیگانه شده اند که نوروز هم دیگر نمی توانند به هم نزدیکشان کند!

باری سال84 به زودی به پایان می رسد،سالی که نیمه دومش آبستن اتفاقات زیادی بود که عملا کشور را به سوی یک سراشیبی سوق داده است .
و سال 85 تا ساعاتی دیگر از راه می رسد ، سالی که بدون شک آبستن حوادث بسیاری خواهد بود،سالی که از از ساعات اولیه اش اضطراب و نگرانی به همراه خواهد داشت.پرونده هسته ی ایران مقارن با سال نو در شورای امنیت بررسی خواهد شد و اولین تصمیم گیری درباره آن به وقوع خواهد پیوست. از طرف دیگر ایران برای اولین بار پس از 28 سال بطور رسمی با آمریکا مذاکره خواهد کرد و تابوی مذاکره با شیطان بزرگ خواهد شکست!
هر چند که فکر نمی کنم که از دل این مذاکرات هم چیزی بیرون بیاید. ایران خواستار تضمین امنیتی امریکاست و امریکا هم که تازه پیراهن عثمان را به چنگ آورده بعید است که به این سادگی ها ، علم را پایین آورد و خلاصه بر خلاف عراق ، اجماعی جهانی بر علیه ایران در حال شکل گرفتن است که تاوانش را بدون شک مردم خواهند داد.
حال نتیجه چه تحریم باشد و چه بمباران مراکز هسته ای ایران که در شهرها و مراکر پرجمعیت بنا شده اند و حداقل خطر آن تشعشع رادیواکیتو و انواع سرطان و نسلی منگول و عقب مانده و ناقص الخلقه است که در پی خواهد داشت.
به تازگی هم که علنا صحبت از تغییر حکومت و تجزیه ایران نقل محافل خارج از کشور شده است.
جالب اینجاست که مردم کماکان باور ندارند که چه اتفاقی در حال وقوع است و مدام فکر می کنند که بالاخره مصالحه پشت پرده ای یانوشیدن جام زهری به وقوع خواهد پیوست و آب هم از آب تکان نخواهد خورد.
به هر حال سال سختی پیش رو خواهیم داشت ، سالی با تورم بالا و انواع فشارهای داخلی و خارجی.
ولی امیدوارم که نتیجه همه اینها در نهایت خیر و برکت و شادی و پیشرفت را برای مملکت در پی داشته باشد که شاید امید خوشبینانه و واهی باشد!

در نهایت این عید سعید باستانی را خدمت تک تک دوستان و خانواده های محترمشان تبریک عرض کرده و سالی سراسر شادی و موفقیت و سلامتی را برای همه ار درگاه ایزد منان آرزو می کنم.

ســال و فــال و مــال و حـال و اصـل و نسـل و تـخت و بـخت

بـــــادت انـــدر شهـــــر یـــــاری بــــرقــــــرار و بــــــر دوام

ســال خـــــــرم فــال نیــــــکو مــال وافـــــــر حـال خـــــــوش

اصـل ثـــابت نسـل بــاقــــی تـخت عــالـــی بـخت رام




Wednesday, February 22, 2006
 
مير داماد ، شنيدستم من،

كه چو بگزيد بن خاك وطن

بر سرش آمد واز وي پرسيد

ملك قبر كه : (( من رب، من ؟ ))

***

مير بگشاد دو چشم بينا

آمد از روي فضيلت به سخن:

اسطقسي ست - بدو داد جوب -

اسطقسات دگر زو متقن .

***

حيرت افزودش از اين حرف ملك

برد اين واقعه پيش ذوالمن

كه : زبان دگر اين بنده ي تو

مي دهد پاسخ ما در مدفن

***

آفريننده بخنديد و بگفت :

(( تو به اين بنده ي من حرف نزن .

او در آن عالم هم، زنده كه بود،

حرفها زد كه نفهميدم من!


"نیما یوشیج"

Saturday, February 11, 2006
 
"جا دارد دنيا بر ما بخندد كه ما مظاهر ذلت و زبوني بر حسين و زينب مظاهر حيات و عزت مي‌گرييم! خدايا اين ديگر چه ظلمي است بر خاندان حسين."
شریعتی

Tuesday, January 24, 2006
 
به سلامتی سایت بی بی سی هم فیلتر شد! به این میگن چرخش آزاد اطلاعات!
کدوم ..... بود که میگفت این قرن ،قرن ارتباطاته؟
ایها الناس هر کی پروکسی دور زن خفن و قوی داره محض رضای خدا به ما معرفی کنه! الته جدید باشه تا خودش رو هم فیلتر نکرده باشند!
بعدش هم که وسایل رو جمع کنید به سلامتی هفته دیگه می خواهیم بریم شورای امنیت! بهتون گفتم ها بعدا نگید نگفتی ما آمادگی نداریم ها!
راستی پیشاپیش بگم که من کاملا خونسردم و اصلا هم حرص نمی خورم! باز هی نگید حرص نخور!
د ...نگو دیگه ! با توام! مگه شوخی دارم باهات!

Tuesday, January 10, 2006
 
روز جمعه تیم فوتبال پرسپولیس در ورزشگاه آزادی با تیم بایرن مونیخ یک بازی دوستانه خواهد داشت.
به گفته مدیر عامل باشگاه پرسپولیس تیم بایرن مونیخ ساعت 12:30 روز جمعه وارد فرودگاه خواهد شد و پس از انجام کارهای گمرکی در ساعت 15 مسابقه شروع خواهد شد!
به نظرم روال چنین بازیهایی اینه که تیم میهمان حداقل یک روز قبل وارد کشور میزبان میشه تا حداقل خستگی راه رو از تن به در کرده باشه!
ناگفته پیداست که تیم بایرن مونیخ چقدر نسبت به این بازی و تیم پرسپولیس بی تفاوته که اصلا شرایط آب و هوایی و حتی خستگی اهمیت نداره!
خیلی جای تاسف داره که اونوقت مردم ما برای دیدن این آلمانیهای خودخواه و نزاد پرست سر و دست می شکنند و مسئولین ورزش ما برای تیم هایی که از اساس برای ما و بازی با ما ارزشی قایل نیستند کلی پول خرج می کنند!

رحیم صفوی فرمانده سپاه پاسداران در مورد سقوط هواپیمای سپاه گفته که :"اين حادثه كه بعد از جنگ به جز سقوط هواپيماي شهيد عالي مقام ستاري و معاونين وي در سال 73 در اصفهان نظير نداشته و ..."
خدائیش این جمله ات خیلی ضایع بید جیگر!

یکشنبه شب بعد از اخبار ساعت 20 تلویزیون گوشه ای از برخورد باهنر معاون مجلس با یکی از نمایندگان بود که واقعا شرم آور و تاسف بار بود. باهنر که از آبروی هر چی مهندس روی زمینه علنا به باد داه بود و با این کارش به شاخ گاوداد، در یک برخورد کاملا چاله میدونی ، با ادبیات کاملا لاتی با نماینده که بهش تذکر آیین نامه ای داه بود برخورد کرد.
خداییش وقتی معاون پارلمان یه مملکت چنین آدمی باشه ، انتظار دارید اوضاع مملکت بهتر از این باشه؟

خب به سلامتی مهر و موم آژانس بين المللی انرژی اتمی از مراکز تحقيقات غنی سازی اورانيوم به درخواست جمهوری اسلامی برداشته شد و از امروز ما به کوری چشم دشمنان غنی سازی اورانیوم رو البته در سطح آزمایشگاهی شروع کردیم.
بعضی از غربیهای کوردل مدعی شده اند که محصول 6 ماهه این چند صد سانتریفوز تحقیقاتی برای تولید یک بمب اتمی کافیست! صد البته واضح و مبرهن است که اونها به قبر باباشون خندیدن و کاملا چرت گفتند

آخرش هم این که عید قربان بر همه دوستان مبارک !

 

 
 
Archives:

 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home